ﭘﯿﺎﻣﮏ ﺯﺩ ﺷﺒﯽ ﻟﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ
ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺁﻣﺪﯼ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺑﯿﺎﻭﺭ ﻣﺪﺭﮎ ﺗﺤﺼﯿﻠﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ
ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻧﺎﻣﻪﯼ "ﭘﯽ ﺍِﭺ ﺩﯼ" ﺍﺕ ﺭﺍ
ﭘﺪﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺩﮐﺘﺮﺍﯾﺖ
ﺯﻣﺎﻧﻪ ﺑﺪ ﺷﺪﻩ ﺟﺎﻧﻢ ﻓﺪﺍﯾﺖ
ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﻣﺪﺭﮐﺖ ﺟﻌﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ "ﻫﺎﻭﺍﯾﯽ" ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻭﺍﯼ ﺑﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﺖ ﺍﯼ ﻣﺮﺩ
ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺎﯾﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﯼ ﻣﺮﺩ
ﭼﻮ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭﺍ ﺭﻓﺖ
ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺩﺷﺖ ﻭ ﺻﺤﺮﺍ ﮐﻠﻪ ﭘﺎ ﺭﻓﺖ
ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺯﺩ ﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺳﻮﯼ ﻟﯿﻠﯽ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻗﺪ ﺗﺮﯾﻠﯽ
ﺩﻟﻢ ﺩﺭ ﺩﺍﻡ ﻋﺸﻘﺖ بیﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﻭﻟﯿﮑﻦ ﻣﺪﺭﮐﻢ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺍﺳﺖ
ﺷﺪﻩ ﺍﺯ "ﻓﺎﮐﺴﻔﻮﺭﺩ" ﺍﯾﻦ ﺩﮐﺘﺮﺍ فکس
ﻣﻘﺼﺮ هست ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ فکس
ﭼﻪ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺪﺍﯾﯽ
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﺭﮎ ﮔﺮﺍﯾﯽ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻦ ﻭﻗﺖ ﺩﻳﺪ ﺑﺎﺑﺎی لیلی
ﻛﻪ ﺳﻦِ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ خیلی!
ﺩﺭﻭﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮی ﺗﺮشی ﺁﻳﺪ . .
ﺧﺪﺍﻳﺎ... ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺗﺮﺷﻴﺪﻩ ﺷﺎﻳﺪ !!
ﺳﺮﺍﺳﻴﻤﻪ ﺑﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺯﺩ ایمیلی
نمیﭘﺮسی ﭼﺮﺍ ﺍﺣﻮﺍﻝِ لیلی ! ؟
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﻋﺸﻖ لیلی ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﻫﺴﺖ؟
ﻫﻨﻮﺯﻡ ﻋﻜﺲ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺗﺒﻠﺘﺖ ﻫﺴﺖ! ؟
ﺗﻮ ﺩﺍﻣﺎﺩ منی ﻣﻦ ﺷﻚ ﻧﺪﺍﺭﻡ...!!
ﻧﻴﺎﺯی ﺩﻳﮕﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﺭک ﻧﺪﺍﺭﻡ...!!
ﺷﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﺗﺤﻔﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﻴﻜﻞ ﻫﻢ ﺑُﺮﺩ
ﻧﻴﺎﺯی ﻧﻴﺲ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺁﻛﺴﻔﻮﺭﺩ !
ﺑﻴﺎ ﺗﺎ ﻣﻨﺰﻟﻢ...ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺗﺮﻳﻨﻢ...
ﺍلهی ﺩﻭﺭیِ ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ...!!
ﭼﻮ ﻛﺮﺩ ﻓﻜﺮﺍﺷﻮ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺯﺩ ﺍیمیلی
ﭘﺲ ﺍﺯ یک ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎی لیلی
ﺑﮕﻔﺘﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎلی ﺩﻳﺮ ﻛﺮﺩی...
ﺯﻳﺎﺩی ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ ﺗﺄﺧﻴﺮ ﻛﺮدی...!!
ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺩﺭ ﺳﺮ ﺍﺯ لیلی ﻫﻮﺍیی...
ﻛﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﻨﺪ ﺩﻭﺳﺖِ ﺍﺟﺘﻤﺎعی !!
ﺯِ ﺑﺲ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ، ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﮔﺮﻭﻧﻪ
ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺯﻥ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﺍﻳﻦ ﺯﻣﻮﻧﻪ !!
ﻛﻨﻮﻥ ﻇﺮفی ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎ ﭘُﺴﺖِ ریلی
ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ .. ﺑﺮﻳﺰ ﺗﺮشیِّ لیلی
دختری با مادرش در رختخواب
1395/01/17 - 10:55درددل می کرد با چشمی پر آب
گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست
زندگی از بهر من مطلوب نیست
گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟
روی دستت باد کردم مادرم!
سن من از بیست وشش افزون شد
دل میان سینه غرق خون شد
هیچ کس مجنون این لیلا نشد
شوهری از بهر من پیدا نشد
غم میان سینه شد انباشته
بوی ترشی خانه را برداشته!
مادرش چون حرف دختش را شنفت
خنده بر لب آمدش آهسته گفت:
دخترم بخت تو هم وا می شود
غنچه ی عشقت شکوفا می شود
غصه ها را از وجودت دور کن
این همه شوهر یکی را تور کن!
گفت دختر مادر محبوب من!
ای رفیق مهربان و خوب من!
گفته ام با دوستانم بارها
من بدم می آید از این کارها
در خیابان یا میان کوچه ها
سر به زیر و با وقارم هر کجا
کی نگاهی می کنم بر یک پسر
مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟
غیر از آن روزی که گشتم همسفر
با سعیدویاسر وایضا صفر
با سه تاشان رفته بودم سینما
بگذریم از مابقی ماجرا!
یک سری هم صحبت صادق شدم
او خرم کرد آخرش عاشق شدم
یک دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفای حاج علی اصغر شله
یک زمانی عاشق من شد،بله
بعد جعفر یار من عباس بود
البته وسواسی وحساس بود
بعد ازآن وسواسی پر ادعا
شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشق مانی شدم
بعد مانی عاشق هانی شدم
بعدهانی عاشق نادر شدم
بعد نادر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او
گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!
گرچه من هم در زمان دختری
روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آن که تو را باشد پدر
دل نمی دادم به هرکس اینقدر
خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی
واقعا که پوز مادر را زدی