آنان که بیشتر دوستشان داری
بیشتر دچار سوء تفاهم با توند
بی آنکه بخواهی و بدانی،
بیشتر می رنجانیشان
بیشتر می رنجانندت
بیشتر به یادشان هستی
ولی ...
کمتر عشق می گیری
کمتر عشق می گیرند !
چشم به هم می زنی و می بینی عزیزترین ها
با یک برداشت نادرست از هم
هر روز از هم دور و دور تر میشوند ...
غافل از اینکه بهترین روزهایشان
با قهر و دوری و نامهربانی می گذرد!
باید معجزه ای بی آفرینم
مثلا وقتی تو دارد اخمت می آید
قبل از آنکه بنشیند رویِ صورتت
من بوسه بارانت کنم
که اصلا یادت برود اخم داشته ای
یا اینکه وقتی من می خواهم با تو قهر کنم
قبل از فکرش مرا در آغوش بگیری
و من یادم برود اصلا برایِ چه می خواستم لوس شوم
قهر کنم .. و مهربانی هایم را
نثارِ بودنت نکنم ؟
باید معجزه ای بی آفرینم
که خنده هایمان به گوشِ دنیا برسد
تا همه بخندد
پیش از آنکه اشک بر چشمانشان سرازیر شود ...
مامان خوب هستی؟
رو براهی ؟
جات خوبه؟
مامان بهت گفتم من کشتی رو باختم؟
من همه چی رو باختم مامان ...
قبلا بودی ، یه دستی سر من میکشیدی ...
یه مهربانی با من میکردی الان که ...
مامان جان یه دعا کن یه فرجی بشه ، شبه عیدی من و زن و بچه من ، من شرمنده نشن مادر جان ...
مادر اگر زحمتی نبود یه شب یه تک پا هم بیا به خواب بابا یه صحبتی باهاش بکنین عشق تو دیوانه کرده ...
مادر جان من پیش پیش عید تو هم تبریک میگم ، من معذرت میخوام من دیر به دیر میام مادر جان ...
یک شمع می تواند بدون آنکه خاموش شود
هزاران شمع دیگررا روشن کند
مثل مهربانی که هیچ وقت با
تقسیم شدن کم نمی شود
زیباست که ببینی کسی میخندد
وزیباتر اینکه بدانی خودت
باعث خنده اش شده ای.
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه ای است
و قلب
برای زندگی بس است... #شاملو
وهرگاه آنان که به آیات ما ایمان آورند نزد تو بیایند ، بگو : سلام برشماباد، پروردگارتان رحمت ومهربانی را بر خود واجب نمود ، که هرکس از شما به نادانی عمل زشتی انجام داد وبعد از آن توبه واصلاح نمود، البته خداوند بخشنده ومهربان است / انعام آیه ۵۴
این نوشته شعر نیست
بسیار هم جدیست ...
آنان که بیشتر دوستشان داری
بیشتر دچار سوء تفاهم با توند
بی آنکه بخواهی و بدانی،
بیشتر می رنجانیشان
بیشتر می رنجانندت
بیشتر به یادشان هستی
ولی ...
کمتر عشق می گیری
کمتر عشق می گیرند !
چشم به هم می زنی و می بینی عزیزترین ها
با یک برداشت نادرست از هم
هر روز از هم دور و دور تر میشوند ...
غافل از اینکه بهترین روزهایشان
با قهر و دوری و نامهربانی می گذرد!
صدا کن مرا،
صدا کن مرا،
صدای تو قول تنهایی من
به یاد کودکی لالایی من
دل غمگین تو در دست من بود
به دست دیگری افتاد و گم شد
سیه زنجیر گیسوی بلندت
پریشان شد به دست باد و گم شد
نه من با توام نه تو با منی
حریق جنگلم، خاکسترم کن
نمیخواهم بمانم پرپرم کن
نمیخواهم بدانی من که بودم
برایت قصه بودم باورم کن
مرا جانم صدا کن،
مرا عمرم صدا کن
مرا با یک کلام عاشقانه
مرا با مهربانی آشنا کن
صدا کن مرا،
صدا کن مرا،
صدای تو قول تنهایی من
به یاد کودکی لالایی من
دل غمگین تو در دست من بود
به دست دیگری افتاد و گم شد
سیه زنجیر گیسوی بلندت
پریشان شد به دست باد و گم شد
چه پیوستگی غمگینی
جهان هرگز بیدار نبود
برای مهربانی دستهای ما
و در انزوای خاموشِ باورهای بیهوده
هرگز چشمها را نگشودیم
برای دیدنِ دوباره ی دنیا..
ما پیش از آفتاب
غروب کرده بودیم
چه ویرانی نفس گیری......
دقیقا
1393/07/16 - 21:33درس تحویل دادم استاد
1393/07/17 - 18:16