یافتن پست: #کتاب

MahnaZ
20.jpg MahnaZ
آدم ها مثل
از روی بعضی ها باید نوشت
از روی بعضی ها باید نوشت
بعضی ها رو باید چندبار خوند تا بفهمیم
و بعضی ها رو باید نخونده انداخت !
Mostafa
Mostafa
آقایان هنگام درس خواندن

یا درس نمی خونند یا وقتی می خوان بخونن باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه… یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندن، بلند میشن میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون تموم میشه حال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.
همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی...{-7-} در مورد من که اینجوری بود شما رو نمیدونم
Noosha
shangrila.jpg Noosha

شانگریلا یکی از رویایی ترین مکان های روی زمین است. در سال 1993 نویسنده ی بریتانیایی جیمز هیلتون کتابی به صورت رمان در مورد این مکان دیدنی و عرفانی نوشت و آن را افق گمشده نامید. شانگریلا به عنوان بهشت روی زمین یا آرمان شهر هم شناخته می شود، شهری که در آن خوشحالی ابدیست و دور افتاده از جهان بیرون است. در کتاب افق گمشده مردم شانگریلا به عنوان انسان های جاودان معرفی شده اند که یک زندگی طولانی دارند و همیشه جوان هستند.
... ادامه
amir hossein
amir hossein
دیروز دختره همسایه به گدای سر کوچه غذا داده
امروز که از کنارش رد میشده گدا صداش کرده یه کتاب بهش داده به اسم "چگونه آشپز خوبی شویم
MahnaZ
444.jpg MahnaZ
تمام ها دقیقا از همان جایی آغاز می شوند که بر می داری می افتی به جان .
می گیری !
و می کنی !
می کنی !
و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آنجا که دوستش داشته ای ،
که داده ای ،
که ای ،
که ای ،
به قدر ،
،
حتی !
درست از همانجاست که آغاز می شود
و آغاز همه ی هایی است که به نام می بریم ...
محـبـوبـهـ
محـبـوبـهـ
من برم بخوابم بعدش درس بخونم فردا امتحان دارم
Noosha
Nationalbibliothek_1.jpg Noosha
(Austrian National Library / Nationalbibliothek )
... ادامه
...
...
کنج اتاق آرام نشسته ام
جوانیم چنگی به دل نمیزند
مادر!برخیزکفشهایم راپاک کن...
کیف وکتابم رابردار
میخواهم به کودکیم برگردم...
{-6-}
ıllı YAŁĐA ıllı
1 (19).jpg ıllı YAŁĐA ıllı
این کتابای کودکان پر از سوتیه!
آخه برج آزادی تو ایران قدیم چیکار میکنه؟!{-157-}
صوفياجون
صوفياجون
جزء اولين ايرانيها بودن كه به دختراشون اجازه رفتن به مدرسه و تحصيل دادن.
اولین داروخانه شبانه روزی ایران (داروخانه کارون) و اولین خانه سالمندان و معلولین ایران توسط دکتر آرسن در رشت احداث شد.
اولین بانک ایران (بانک سپه) در رشت تاسیس شد.
رشت اولین شهر برای صادرات و واردات با اروپا بود. اولین کتابخانه ی ملی ایران، کتابخانه ملی رشت بود.
...
معروفترین پروفسورها و مغزهای ایرانی در دنیا (پروفسور رضا, پروفسور سمیعی, مرحوم پروفسور اکبرزاده , مرحوم دکتر بهزاد پدر زیست شناسی ایران, دکتر محمدرضا عطرچیان عضو AFFILATE مهندسین سیویل آمریکا (ASCE) عضو سازمان بین المللی کارشناسان ORDINEX که مرکز آن در کشور سوئیس میباشد) و... رشتی هستند.

این ها لاف نیست! بلکه عظمت یک شهر با پیشینه ی تاریخی, علمی و فرهنگیِ غنیست..

یه روز یه رشتیه در مخالفت با نفوذ بیگانگان در کشورمون قیام مسلحانه می کنه ولی هرگز حاضرنمیشه با سرباز ایرانی بجنگه
اون رشتی وطن دوست و با غیرت رو با نام میرزا کوچک خان جنگلی میشناسیم

یه روز یه رشتیه با گویش کاملا رشتی که زمانی رییس دانشگاه ملی ایران ( بهشتی ) بود ، پایه گذار دانشگاه صنعتی آریامهر ( شریف ) میشه ولی عشقی عجیب به تربیت فرزندان ایران دلیل همیشگی اون برای حضورش در دبیرستان البرز بود
اون رشتیه نخستین دکترای ریاضی ایران یعنی دکتر محمدعلی مجتهدی بوده.
{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}
{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
{-23-}{-23-}{-23-}{-23-}{-23-}{-23-}{-23-}{-23-}{-23-}
MahnaZ
MahnaZ
جای بعضی ها توی کتاب جغرافیا خالیه ،
با عنوان ” پست ترین ” نقطه ی دنیا{-27-}
♥هـــُدا♥
Image_3.jpg ♥هـــُدا♥
Noosha
23754312981184049818.jpg Noosha
مهر ماه است و دلم مدرسه ای میخواهد . . .
مهرت را بدرقه راهم کن تا بیابم کتابم را . . {-35-}
Noosha
fatih-mosque-istanbul1.jpg Noosha

این مسجد ابتدا در فواصل سال‌های ۱۴۶۳ تا ۱۴۷۰ ساخته شد و اولین مسجد امپراطوری پس از پیروزی است. نام این مسجد از نام فاتح سلطان محمّد فاتح، فاتح شهر استانبول، گرفته شده. این بنا نیز در بالاترین نقطه تپه‌ای در استانبول قرار دارد، جایی كه پیش از آن كلیسای حواریون و مدفن كنستانتین و سایر امپراطوران بیزانتین وجود داشت. در کنار این مسجد مجموعه‌ای از ساختمان‌های خیریه مذهبی، مدرسه‌ها، آسایشگاه‌ها، حمام‌ها، بیمارستان، کاروانسرا و کتابخانه بنا شد که همگی ارزش بازدید را دارند.
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
8flpbcpi2hvlpakfgfi.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
Noosha
pesaredelsokhte.mihanblog.com_1n.jpg Noosha
دلــــم بـــــرای ســـــادگی های کودکــــــی ام تنـــــگ شــــده . . .

بـــــرای عصـــــرهای تابستـــــانی . . .

کـــــه دلتنـــــگ هیــــچ اتـــــفاق بـــــدی نـــــبودم . . .

بــــــرای شـــــبهای زمســــــتانی . . .

کـــــه وقتـــــی ســــر روی بالــــش خیـــــال میـــــگذاشتم . . .

لحـــــظه ای بی هیــــــــچ فــــــکر و خیـــــــــال مبهــــــم . . .

خـــــواب را مهمــــــان چشمـــــــهای بی گنــــــاهم میکــــــردم . . .

و تـــــا صبـــــح رویاهـــــــای ســـــپید و آبـــــی مــــیدیدم . . .

دلـــــــم بـــــرای آرزوهــــــای کـــــودکی ام تنـــــگ شــــده . . .

بـــــرای خوانــــــدن شعــــرها و کتابهـــــای داســـــتان یکــــــی بود یکـــــی نبـــــود . . . !

دلـــــم تنـــــگ شـــــده بــــرای رهــــا شــــدن در آغــــوش خـــواستنی پــــــــدر . . .

و نــــوازش های گـــــرم مـــــــادر . . .

دلــــــم تـنـــــگ شـــــده بـــــرای قاصـــــدکی که میـــــگفتند خبـــــر هــــای خـــــوب می اورد . . .

دلــــم برای حـــــس و حـــــال ناب کودکـــــی و آرزوهای بی ریایــــــش تنــــــگ شـــــده .
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/31 - 01:01 ·
8
MONA
MONA
قورباغه توی کلاس وَرجهِ وُرجِه می‌کرد.

آقای افتخاری گفت: قاسم! این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون
قاسم گفت: آقا اجازه؟ ما از قورباغه می‌ترسیم

آقای افتخاری گفت: ساسان! تو این قورباغه را بینداز بیرون
ساسان گفت: آقا اجازه؟ ما هم می‌ترسیم

آقای افتخاری گفت: بچه ها! کی از قورباغه نمی‌ترسد؟
من گفتم: آقا اجازه؟ ما نمی‌ترسیم

آقای افتخاری گفت: کیف و کتابت را بردار و گمشو از کلاس برو بیرون،
گمان می‌کنم که محمود مَرا لو داده باشد؛ و گرنه آقای افتخاری از کجا می‌دانست که من قورباغه را به کلاس آوردم...؟!


iman
iman
یه روز کتابمو دادم به دوستم از صفه ۷۸ میشه فهمید شام قرمه سبزی داشتن
از صفه ۱۰۴ هم میشه فهمید بعدشم انار کوفت کرده !
دیدگاه · 1392/06/29 - 23:32 ·
7
...
...
التماست میکنم...
قسمت میدهم...
به دست وپایت می افتم...
توراسوگند
به کتاب آسمانی
””قرآن””
توراسوگند:
به مقدسات
تورابه دین
به پیغمبر
مرو...
مرو...
مرو٫
مراتنهامگذار...
من ازظلمت بی توبودن میترسم...
دستم رارهامکن..
من اینجاکسی رانمیشناسم..
اینجاهمه بامن غریبه اند...
اینجاکسی من رابه نام هم نمی شناسد...
مرو...
مرو...
توراسوگند:
به عشقمان
مرو...
توراسوگند:
به اشکهایم
توراسوگند...
توراسوگند...
چه بیهوده سوگندیادمیکنم..
چه بیهوده تورامیخوانم...
چه بیهوده...
آری!
چه بیهوده...
بااینکه میدانم
رفتنی رفتنی ست...
وآنکه باید میماند...
ولی دلم
دلم
این حرفهاسرش نمیشود...
دلم
راستی دلم راچه کنم بی تو...
دلم...
التماس میکنم
بخاطردلم هم که شده
بمان...
ببین
دلم
چه دل دل میکندبی تو...
مرو...
مرو...
شعراز:نیماراد
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
01.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
MahnaZ
benches4.jpg MahnaZ
در طراحی
... ادامه
parastou
parastou
پسرخالم میگه:
یه بار رفته بودم دریا شنا کنم
متاسفانه اب مایومو برد
دیگه دیدم همه جا خلوته تا پلاژ هم راهی نیست سریع بدو بدو دویدم طرف پلاژ
یهو دیدم یه دختره اون گوشه نشسته داره کتاب میخونه
منم یه سطل بزرگ افتاده بود رو زمین جلو خودم گرفتم رفتم سمت پلاژ
دختره منو دید
گفتم حواسشو پرت کنم
پرسیدم دختر خانوم شما چه کتابی میخونید
گفت فلسفه
گفتم فلسفه یعنی چی؟
گفت :ثابت کردن چیز های که ما فکر میکنیم وجود داره ولی در حقیقت وجود نداره
گفتم:میشه یه مثالی بزنید
گفت:همین سطلی که شما جلو خود گرفته اید شما فکر میکنید سطل ته دارد ولی ندارد
.
حیثیتم رفت . . .
... ادامه
parastou
parastou
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺍﺳﻤﺲ ﻣﯿﺪﻩ ﺍﻻﻥ ﺯﺩﻩ: ﺳﻼﻡ ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﻧﺎﻥ ﺑﺨﺮﯼ؟؟ ﻣﻨﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺯﺩﻡ: ﺁﺭﯼ ﭘﺪﺭ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺑﻪ ﺷﺎﻃﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻃﻠﺐ ﻧﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻢ ^___^ ﭘﺪﺭ ﭼﻨﺪ ﻋﺪﺩ ﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﺎﻃﺮ ﻃﻠﺐ ﮐﻨﻢ؟ ^___^ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺪﺭ ﺳﮓ ﻣﻨﻮ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ . ﺍﮔﻪ ﺟﺮﻋﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻪ ... ﺁﯾﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺧﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/24 - 21:31 ·
4
MahnaZ
MahnaZ
به دهکده ای رفت تا معروفی را زیارت کند و دید که در اتاقی می کند. اتاق پر از بود و غیر از آن فقط و دیده می شد.

پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...

گفت: مال تو کجاست؟

گفت:من اینجا .

گفت: .
... ادامه
LeilA
LeilA
نقشی که فلفل در تربیت بچه های ایرانی داشته ، کتاب تعلیمات اجتماعی نداشته
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ