...
امروزقصددارم ماجرایی که سالهاپیش تابستان
۱۳۷۲رخ دادوتعریف کنم:
مایه روستاداریم که همیشه بعدازاتمام امتحانات تابستون به روستاپیش پدربزرگم میرفتیم یادمه اون سال بعدازپایان امتحانات ثلث سوم قرار شدکه خانوادگی بریم دهمون..
ده ما حدود۴ساعت باشهرتبریزفاصله داره
ویکی ازسرسبزترین روستاهای شهرستان هشترود میباشد...
اجراازاونروزشروع شدکه من باپدربزرگم برای آبیاری درختان ومزرعه راهی میشدیم؛
البته اونموقع من ۸سال بیشترنداشتم پس ازآبیاری پدربزرگ ازمن خواست که سوارالاغ شده وبه روستابرگردم من هم سوارشده وراهی روستاشدم مسیرمزرعه تاروستاهم یک مسیربیست دقیقه ای وپرازدرخت وباغ ودره بود...
فکرکنم ساعت حدود۲یا۳ظهربودهمه جاسوت و کوربودومن هم بصورت یه وری سوارالاغ شده بودم ودرحال سوت زدن بودم که یهو صدای دهل وآوازسورناروشنیدم...
صداضعیف بودولی هرچه جلوترمیرفتم
صدابلندترمیشدتااین که یهو اونورباغ مرداو زنای کوتاه قدی دیدم..
که داشتن میرقصیدن...انگارعروسی گرفته باشن قدشون کمتراز۱مترمیشد..
مثل کردادست بدست هم داده وگروهی میرقصیدن وبعضیاشون هم میرقصیدن...
ویکی هم دهل میزدویکی هم سورنا...
۱۳۷۲رخ دادوتعریف کنم:
مایه روستاداریم که همیشه بعدازاتمام امتحانات تابستون به روستاپیش پدربزرگم میرفتیم یادمه اون سال بعدازپایان امتحانات ثلث سوم قرار شدکه خانوادگی بریم دهمون..
ده ما حدود۴ساعت باشهرتبریزفاصله داره
ویکی ازسرسبزترین روستاهای شهرستان هشترود میباشد...
اجراازاونروزشروع شدکه من باپدربزرگم برای آبیاری درختان ومزرعه راهی میشدیم؛
البته اونموقع من ۸سال بیشترنداشتم پس ازآبیاری پدربزرگ ازمن خواست که سوارالاغ شده وبه روستابرگردم من هم سوارشده وراهی روستاشدم مسیرمزرعه تاروستاهم یک مسیربیست دقیقه ای وپرازدرخت وباغ ودره بود...
فکرکنم ساعت حدود۲یا۳ظهربودهمه جاسوت و کوربودومن هم بصورت یه وری سوارالاغ شده بودم ودرحال سوت زدن بودم که یهو صدای دهل وآوازسورناروشنیدم...
صداضعیف بودولی هرچه جلوترمیرفتم
صدابلندترمیشدتااین که یهو اونورباغ مرداو زنای کوتاه قدی دیدم..
که داشتن میرقصیدن...انگارعروسی گرفته باشن قدشون کمتراز۱مترمیشد..
مثل کردادست بدست هم داده وگروهی میرقصیدن وبعضیاشون هم میرقصیدن...
ویکی هم دهل میزدویکی هم سورنا...
... ادامه