یافتن پست: #زيبا

صوفياجون
1512770_271611146325645_406893053_n.jpg صوفياجون
آجی بیا واست درست کنم {-7-}{-7-}
{-11-}{-11-}{-23-}{-23-}{-41-}{-41-}
حامد@ پسر تنها
f59e8fbc9343c27463b5d43e799e8620.jpg حامد@ پسر تنها
گروه خوني شما چيه ؟
من خودم o+
ParNiyA
ParNiyA
...
دوستی من شبیه باران نیست که
گاهی بیاید و گاهی نه ...
دوستی من شبیه هواست !!!!
ساکت اما همیشه در اطراف توست ....
مائده
81195086271366437305.jpg مائده
كوه بودم كه به هم ريخته ي كاه شدم
و سزاور ترين بنده ي درگاه شدم
نگران از خطر عشق تو گفتي خير است
يوسف بي خبر از معجزه ي چاه شدم
قدر يك پلك زدن با تو نشستن كافي است
با تو راضي به همين لحظه ي كوتاه شدم
معصيت كرده ي چشمان توام باكي نيست
در سياهي شب چشم تو گمراه شدم
با تو مغرورم و هر روز به خود مي بالم
تنه ام به تنه ات خورده كه خودخواه شدم
از صداي سخن عشق نديدم خوش تر
و در آغوش تو از مسئله آگاه شدم....
... ادامه
Morteza
Morteza
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ
ﻳﻚ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺯﻳﺒﺎ ﻧﺸﺴﺖ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺷﺖ
ﻭﻟﯽ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﻗﺼﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﺧﺒﺮﺷﺪ ﻭ ﺯﻭﺩ ﭘﯿﺎﺩﻩ
ﺷﺪ ... ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻥ
ﮔﻔﺖ : ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﺷﺒﻬﺎ ﺩﺭﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ .. ﺗﻮ
ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻓﺮﺷﺘﻬﺎ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺑﮕﻮ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺧﺪﺍ ﺁﻣﺪﻩ
ﺍﻡ ... ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﻣﺸﻐﻮﻝ
ﺩﻋﺎ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻟﺒﺎﺱ
ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ ... ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﻭﺭ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ .. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ
ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺎﺳﮏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺳﻮﭘﺮﺍﯾﺰ ... ! ﻣﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺗﻮﯼ ﺗﺎﻛﺴﻴﻢ !!!!.... ﺭﻭﺣﺎﻧﻲ
ﻫﻢ ﻣﺎﺳﮏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺯﺭﺷﮏ !!! ﻣﻨﻢ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ
ﺗﺎﻛﺴﻴﻢ !!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/15 - 17:02 ·
7
ParNiyA
7b5e7502-0556-4e48-8515-fed045697d67_5.jpg ParNiyA
یک جمله زیبا از طرف خدا :
“قبل از خواب دیگران را ببخش و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام” . . .
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
شاعرميگه:زن زيبابوددراين زمونه بلا،الهي هيچ خونه بي زن نمونه بلا!!درجاي ديگهANDYمیگه:بلااي بلااي بلادختره مردم! در جاي ديگر Sasy Mankan: بلا بلا بلا بلا بلا، واسه تو مي خرم طلا ملا ! نتيجه: اينكه شاعر نداريم كه. يه مشت خانوم باز داريم!{-18-}
دیدگاه · 1392/10/4 - 22:57 ·
8
rahaaa
161598.jpg rahaaa
دوستت دارم !

بهایش هم هر چه هست !

روی چشمانم . . . !
Morteza
Morteza
عزيزم من ميتونم 90% زيباييتو با يه دستمال خيس از بين ببرم... زياد به خودت نناز :| ~
mostafa AZ
mostafa AZ
چرا دست زن را بايد بوسيد ؟ . . . . . . . . . . . . . مرد فرانسوي : چون مادر است ! مرد آلماني : چون زن آفريده زيباي خداس ! مرد ايراني : بالاخره بايد از يه جا شروع كرد ديگه{-18-}
دیدگاه · 1392/09/30 - 20:55 ·
6
Noosha
91875_576.jpg Noosha
{-41-}
روستاي_تاريخي و زيباي کندوان در 22 كيلومتري شهر اسكو در 62 كيلومتري شهر تبريز در ميان كوههاي سر به فلك كشيده ، در دامنه شمالي ( ارشد داغي ) و قسمت غربي توده آتشفشاني سهند ، در بخش دره آبرفتي دهكده توريستي كندوان قرار دارد كه مراتع سر سبزش عشاير زيادي را به سمت خود كشانيده است . خانه هاي هرمي شكل اين روستاكه از نوع معماري صخره اي بوده ، در نوع خود بي نظير مي باشد .
صوفياجون
1505574_677397335645067_1809656085_n.jpg صوفياجون
صحنه ای زيبا از يه جوجه توسط پدر و مادرش{-41-}{-41-}
mostafa AZ
mostafa AZ
خداوندا
تو ميداني
که من دلواپس فرداي خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم
اهداف زيبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبت هايت
خداوندا مرا مگذار تنها
لحظه اي حتــــي..
... ادامه
صوفياجون
1358425245.jpg صوفياجون

ساغريسازان بخشي از محله‌ي بزرگ زاهدان است و از جمله محلات قديمي شهر رشت محسوب مي‌شود. در منابع معتبر از جمله قديمي‌ترين نقشه‌ي شهر رشت منسوب به ذوالفقارخان مهندس كه به سال 1249 خورشيدي تهيه شده نام اين محله وجود دارد. در اين نقشه به حمام ساغريسازان، مسجد ساغريسازان، بازار ساغريسازان، گذر ساغريسازان، بقعه‌ي آقا سيدعباس و مسجد و مدرسه‌ي حاج سميع اشاره شده است. همچنين رابينو در كتاب «ولايات دارالمرز ايران» كه در سال 1917 ميلادي منتشر كرده به مناره‌ي مسجد ساغريسازان يا همان گلدسته و بقعه‌ي ساغريسازان اشاره كرده است و اين‌ها بدان معناست كه اين محله و بناهاي ياد شده‌ي آن بيش از يك و نيم قرن قدمت دارد.
اين محله از يك راسته بازار تشكيل مي‌‌شود و در حقيقت دومين راسته بازار رشت است كه در امتداد خيابان بحرالعلوم (شهناز سابق) قرار دارد ولي با احداث خيابان مطهري در سال‌هاي 58-1356، از بخش اصلي بازار رشت جدا شده است. ساغريسازان در انتهاي شرقي بافت قديم رشت قرار داشته و از شمال به محله‌ي خواهر امام، از جنوب به محله‌ي ويشگاهي (گذر فرخ)، غرب به خيابان مطهري و شرق به محله‌ي سرچشمه (كوي رسالت) محدود است.
ساغري در لغت به معني نوعي چرم دباغي شده و نيز نوعي كفش مخصوص علما و طلاب است. بنابراين نام اين محله برگرفته از فعاليت‌هاي صنعتگران و كسبه‌ي آن در قديم بوده (و نزديكي آن با محله‌ي دباغيان نيز بدين دليل قابل توجيه است) ولي امروزه اين راسته به مشاغل ديگري اختصاص يافته است.
هرچند ساخت‌وسازهايي جديد در جاي‌جاي اين محله به چشم مي‌خورد، ولي همچنان اصالت خود را حفظ كرده است و هر كسي در گذر از اين محله فضاهاي قديمي رشت را احساس مي‌كند. هنوز هم بازار ساغريسازان با ابنيه‌ي قديمي و تاريخي يادآور دوره‌ي قديم شهر رشت است. بر اساس تحقيقات انجام شده در سال 1381 محله‌ي ساغريسازان داراي 665/79 هكتار مساحت و تراكم جمعيت آن 198 نفر در هكتار است. اين محله همچنين 3960 دستگاه واحد مسكوني، 1400 باب واحد تجاري فعال، 349 باب واحد تجاري غيرفعال دارد كه از واحدهاي تجاري فعال 8 باب قصابي، 70 باب خواربارفروشي، 23 باب ميوه‌فروشي و 10 باب نانوايي است.
... ادامه
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
آنان كه با افكاری پاك و فطرتی زيبا در قلب ديگران جای دارند را

هرگز هراسی از فراموشی نيست

چرا كه،

جــــاودانند ..



" کـــــــوروش کبیـــــــر "
... ادامه
setare
setare
روز يه مرده مي ره پيش خداو مي گه خدا جون چرا اين زنها رو زيبا آفريدي و خداوند در جواب ميگه عزيزم براي اينکه شما مردها بهشون دل ببنديد و باز مرد مي پرسه خب حالا خدا چرا پس اينقدر احمق آفريديشون و خداوند باز هم در جواب مي گه : عزيزم براي اينکه اونها همه به شما دل ببندند
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/12 - 18:59 ·
9
setare
setare
چه زيبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذيرفتي!چه ابلهانه! با تو خوش بودم !چه کودکانه ! همه چيزم شدي ! چه زود ! به خاطره يک کلمه مرا ترک کردي ! چه ناجوانمردانه ! نيازمندت شدم ! چه حقيرانه! واژه غريبه خداحافظي به من آمد! چه بيرحمانه! من سوختم !............ولي هنوز هم دوستت دارم
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/12 - 18:57 ·
9
shahin(غیرت_السلطان)
shahin(غیرت_السلطان)
مﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ
ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﻧدﮔﯿﻢ
ﻣﻨﺖ ﺍَﺣَﺪﯼ ﺭﻭ ﻧَﮑِشم
ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺗﻮ ﻓﺮﻫﻨﮕِ ﻟﻐﺖ
ﻣﻦ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﮐلﻤﻪ ﺍﺳﺖ
""ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ""
ﻫﻤﯿﻦ...!!!
... ادامه
Noosha
images (1).jpg Noosha
...
...
میگن:""مرگ حقه""
تورفتی
من مردم
حق به حقداررسید...
متن ازنیما
تهران
ساعت۱:۵۶دقیقه
درحیاط خانه مان
هوای بهاری
پاییز۹۲
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
مــَــرد مــَــטּ از آن دَستـﮧ مـــَــردهـآیـﮯ نیـستـــ ڪــﮧ بـپـسَنـدے (!)

از آטּ مــَـردهـآیـے نیـستــ ڪـﮧ بــَـرآیـَـتـــ ستــآره بـچـینــَـد

فقـط از آטּ دَستـﮧ مَـعـدود مـَـردهـآیــے استــ ڪــﮧ

وقـتـے نـِمـےبیـنیـش انگــآر یـﮧ چیـــزِ بــزرگـے ڪــَـم دآرے !

چیــــزے قـــَـدِ دوسـتــــ دآشتـטּ هـآیـتـــ ڪـﮧ بـــآ ڪـَسـے تـِڪــــرآرـے نـِمـےشـَـود .

مــــردِ مَـــטּ ، هَمــآטּ مَـرديــستـ ڪـﮧ زيبايے نِگــاهََشـ اَفسون ميكُنَــ ــد دِل كـ ــوچكـم را

مــــردِ مَـــטּ ، هَمــآטּ مَـرديـسـتــ ڪـﮧ هُرمــِ دَستانـــشـ ، گرمــے بَخشــِ زِندگے اَم اَستــــ

مــــردِ مَــטּ ، هَمــآטּ مَـرديــستــ ڪـﮧ وََقتــے سَر بـﮧ سَرمـــ ميگُذارَد،

صِداے خنده هاے عآشقانـﮧ اش ، كَــ ــر ميكُند گوشِ فلكـــ را (!)

مــــردِ مَـــטּ ، عاشق تريــטּ مـــــرد دُنياستــ .{-41-}
MahnaZ
a_birthday_cake_at_shaylyn.jpg MahnaZ
mahya
عزیزم {-218-}
بازم و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک {-180-}

ميگن کهنه نمي شه {-241-}

تو اين تو اومدي به دنيا {-246-}

و جود اومد تو جمع خلوت ما {-224-}

تو نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز {-217-}

از اسمون فرستاد خدا يه {-81-}{-210-}

خوردن دیگری از ات را میگم {-241-}
MahnaZ
27c7cb4d70.jpg MahnaZ
در ای دور دست زندگی می کرد. هر روز قبل از از خواب برمی خواست
و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. هم زمان با طلوع خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند.
در دور دست ها خانه ای با همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد
چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود.
با خود می گفت: " اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود.
بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم … ".
یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند.
هم که را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و های رهسپار شد.
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد . بعد از ظهر بود که به آن جا رسید
و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از های خبری نیست
و در عوض ای و با های دید .
به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد . پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود.
سؤال کرد که آیا او خانه را دیده است یا خیر؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد.
در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود
و هم زمان با ، را دید که با های می درخشید.

و این مصداق همان مصرع است که می گوید:

... ...
... ادامه
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ