یافتن پست: #فرصت

Noosha
4JOK.com_271636_994.jpg Noosha
زن عنکبوتی در تهران دستگیر شد!!!{-16-}{-7-}

تابناک / زنی که در ورود به خانه های مردم و سرقت از آن ها تبحر خاصی داشت تا جایی که بعضی به او زن عنکبوتی می گویند، به دام پلیس افتاد.به گزارش قانون متهم از سوی شکات شناسایی شده و خود نیز به بیش از ۷ فقره سرقت منزل و طلاجات شهروندان اعتراف کرده است.

چندی پیش در پی مراجعه تعدادی از شهروندان و اهالی ساکن در محدوده بی سیم تهران مبنی بر اینکه زنی ۵۰ ساله در فرصتی مناسب با ورود به منازل اقدام به سرقت طلا و اشیاء قیمتی می کند، پرونده ایی در این رابطه تشکیل و بلافاصله در دستور کار ماموران معاونت تجسس کلانتری ۱۵۹ بی سیم قرار گرفت.

در تحقیقات پلیسی و بررسی ساعات وقوع و همچنین کنترل مجرمین رها شده موجود در سیستم فایلر آگاهی ماموران موفق به شناسایی هویت زن ۵۰ ساله به نام "مریم" شدند که به تازگی از زندان آزاد شده بود. مشخصات ظاهری این زن سارق که زنی حدوداً ۵۰ ساله، سیاه چهره، لاغر اندام و بلند قد بود اخذ و در اختیار واحدهای گشتی و ماموران گشت نامحسوس کلانتری قرار گرفت.

با به دست آمدن مشخصات ظاهری متهم تلاش برای دستگیر وی آغاز شد در ادامه گشت زنی های هدفمند و عملیات تعقیب و مراقبت پلیسی انجام شد تا اینکه ساعت ۱۸ و ۱۰ دقیقه ۱۶ تیرماه ۹۲ یکی از واحدهای گشتی موفق به شناسایی سارق که در حال پرسه زنی در خیابان شوش شرقی بود شده و بلافاصله وی را دستگیر کردند و در بازرسی از کیف همراه وی مقداری طلاجات به میزان تقریبی ۲ میلیون تومان کشف نمودند.

متهم پس از دستگیری بلافاصله به کلانتری منتقل و تحت بازجویی های فنی و پلیسی قرار گرفت که در خلال تحقیقات پلیسی و در بررسی سیستم فایلر آگاهی مشخص شد "مریم" سابقه دار بوده و طی دو سال گذشته نیز به اتهام سرقت منزل در خیابان های اتابک، منصور و ۱۷شهریور توسط کارآگاهان پایگاه ششم پلیس آگاهی تهران بزرگ دستگیر شده است.

متهم از سوی شکات شناسایی شده و خود نیز به به بیش از ۷ فقره سرقت منزل و طلاجات شهروندان اعتراف کرده است.
دیدگاه · 1392/08/4 - 23:58 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
BOX GROUP (130).gif ıllı YAŁĐA ıllı
Majid
Sirus-Big-11.jpg Majid
قسمت نشدببینمت خدانگهداری کنم...
فرصت نشد بمونموازتونگهداری کنم...
ıllı YAŁĐA ıllı
tauruss.gif ıllı YAŁĐA ıllı
Mohammad
506141_ftC02Hoq.jpg Mohammad
دیروز بهشت را به گندم فروختیم؛

مراقب باشیم امروز آن را به تکه نانی نفروشیم .

میدانید فرصت دیگری نداریم ؟
Mohammad
506141_xrt1OAMZ.jpg Mohammad
بهترین راه اینه که :

========

از رحمت واسعه خدا نا امید بشیم ؛

به یک در بسته خیره بشیم و از یه عالمه درهای باز غافل بمونیم ...

نتونیم کسی یا چیزی ببخشیم ...

دست نیاز بسوی خالق بی همتا دراز نکنیم ...

ظلم کنیم ...

قدر نشناس باشیم ...

فرصتهامون رو بکشیم ...

شکم هامون رو از مال حرام پر کنیم ...

دروغ بگیم ، غیبت کنیم و تهمت بزنیم ...

بین عشق و نفرت ؛ نفرت رو انتخاب کنیم؛

با خانواده و دوستان قطع رابطه کنیم؛

مشورت نکنیم و در مواقع نیاز از کسی کمک نخوایم ...

کتاب نخونیم ...

تعقل و تفکر نکنیم ...

دیده ی عبرت بین نداشته باشیم ...

هدف والایی در زندگی نداشته باشیم ...

مال دنیا بشیم ...

به افکار منفی اجازه جولان در مغزمون بدیم ...

از یک کاه، تو ذهنمون کوه بسازیم ...

خودمون رو دست کم بگیریم ...

به توانایی هامون ایمان نداشته باشیم ...

هزار دلیل شاد بودن رو، قربانی یک یا چند دلیل غمگین بودن کنیم ؛

اعتماد بنفس و عزت نفس نداشته باشیم ...

نخندیم !

....

اگر هرکدوم از موارد بالا رو مرتکب بشیم درواقع خودمون رو کشتیم ... بله گاهی هنوز داغیم و خبر نداریم ...

و بزرگی چه زیبا گفته که : ...
MahnaZ
MahnaZ
وقتی بهت گفت: " ؟"،
به این معنا نیست که شما را نشنیده.
او در واقع به شما داده که گفته خود را تغییر دهید! {-64-}
Majid
RHIML-Big-18.jpg Majid
قسمت نشد ببینمت خدانگهداری کنم

فرصت نشد بمونم و از تو نگهداری کنم

گفتم اگه ببینمت دل کندنم سخته برات

اگه یه وقت بگی نرو بی هوا سست میشه پاهام

گاهی لــحظه های ســــکوت
پــر هیاهو ترین دقـایق زندگی هستند
مــملو از آنــــــچـــه مــــی خواهیم بـگوییم ولی نــمی توانیم بگوییم ...
... ادامه
MahnaZ
58146752599983430191.jpg MahnaZ
... ادامه
Mostafa
یکی به من بگه اون آقاهه اون بالا دقیقا داره چیکار میکنه !؟.jpg Mostafa
... ادامه
amir hossein
amir hossein
مدرسه:
۲+۲=۴
تمرین خونه:
۴+۲*۸/۲
سوال امتحان
حمید ۵ سیب دارد، او هفت دقیقه تا رسیدن قطار فرصت دارد
جرم خورشید را محاسبه کنید
... ادامه
Mostafa
Mostafa
کاش انتخاب همسر هم مانند انتخابات ریاست جمهوری بود.
چندتا نامزد به وسیله مامانم تایید صلاحیت می شدن میومدن از هنرها و برنامه هاشون می گفتن، بعدش منم سر فرصت با آگاهی همسر انتخاب می کردم و هر چهار سال یک بار حماسه دیگری می آفریدم!
... ادامه
Majid
Sirus-Big-05.jpg Majid
قسمت نشدببینمت خدانگهداری کنم...
فرصت نشد بمونموازتونگهداری کنم...
...
...
شنیدم ازمن متنفری
منم اگه فرصت فکرکردن بتوراپیدامبکردم
حتماازت متنفربودم
{-13-}
رضا
addons.png رضا
به نظرتون به چه امکاناتی نیاز داره ؟ خب ممکنه بگین خیلی چیزها .
درسته برای اینکه با هزینه های ارتقا دادن نمیدونم آشنا بشین فقط کافیه عکس پیوست شده بعنوان فایل رو دانلود کنید و با سایز بزرگتر مشاهده کنین .
برای لود سریع صفحه عکس رو بعنوان فایل پیوست کردم .
قیمت امکاناتی که به نظرتو نباید تو نمیدونم باشه رو جمع بزنین و تو نظرات بنویسید .
بعدش بهتون میگم باید چیکار کنیم تا اینجا اینقدر شلوغ بشه که سوزن بندازیم پایین نیاد {-7-}
[فایل]
iman
iman
از همه آشناترم رفت و دیگه منو نخواس
فرصت گفتن نداد حتی برای التماس
iman
iman
. . . یاد گرفتم . . .
به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم

. . . یاد گرفتم . . .
هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره

. . . یاد گرفتم . . .
تو زندگیم اونی که دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم

. . . یاد گرفتم . . .
گریه های هیچ کس رو باور نکنم

. . . یاد گرفتم . . .
بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم

. . . یاد گرفتم . . .
هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم
... ادامه
Mostafa
Mostafa
دست از سرش بردار تا برود!

قرار بود مسابقه هنرهای رزمی بزرگی بین رزمی‌کاران مدرسه‌های مختلف انجام شود و مدرسه شیوانا هم چند نفر را برای مسابقه معرفی کرده بود. دو نفر از شاگردان شیوانا به فینال رسیدند. یکی از آنها شب مسابقه به شدت بی‌تابی می‌کرد، اما رزمی‌کار دوم آرام و ساکت گوشه‌ای نشسته بود و دوستش را نگاه می‌کرد.

شیوانا دلیل بی‌قراری شاگرد مضطربش را پرسید. او گفت: "نمی‌دانم چرا ناگهان دلشوره‌ای وجودم را پر کرده است. احساس بی‌حوصلگی می‌کنم و دوست دارم همین الان مسابقه را رها کنم و به مدرسه برگردم. در مجموع می‌توانم بگویم احساس عذاب‌آوری است."

شیوانا از شاگرد دوم که آرام بود گفت: "تو چطور؟ آیا این احساس بی‌قراری به سراغ تو نیامد؟"

شاگرد آرام گفت: "چرا آمد! اتفاقا بسیار هم شدید و تکان‌دهنده بود، اما به این احساس بی‌موقع و مزاحم گفتم که فعلا وقت خودنمایی نیست. بعد از مسابقه روزها و هفته‌ها وقت دارم و او می‌تواند آن موقع به وجودم راه یابد و مرا در خود فرا گیرد. اما امشب و فردا که مسابقه دارم حق ندارد رخ بنماید و موجب افت کارآیی و توانمندی و درنتیجه شکستم شود. خیلی ساده به احساسم دیکته کردم که الان وقت جلوه‌گری نیست!"

شاگرد مضطرب با تعجب گفت: "مگر می‌شود آدم جلوی احساسش را بگیرد!؟ احساس دل‌شوره وقتی می‌آید هیچ جایی برای منطق و استدلال باز نمی‌کند. می‌آید و همه جا را پر می‌کند!؟"

شیوانا با تبسم گفت: "احساس به تنهایی از پس این همه کار برنمی‌آید. یک همدست می‌خواهد. همدستی که به تمام تاروپود وجود تو دسترسی داشته باشد و بتواند اجازه ورود به بعضی جاها را که فقط در اختیار توست، بدهد.آن همدست نفوذی کسی جز خود تو نیست. دست از همراهی با او بردار. خواهی دید مثل یک موج گذرا و مثل یک نسیم می‌آید و از تو عبور می‌کند و می‌رود. آن که وادارش می‌کند بماند و درونت را به آشوب بکشاند خود تو هستی. این دوست تو برعکس چنین اجازه‌ای را به هیچ احساس مزاحمی نمی‌دهد. برای همین هم آرام است و به احتمال زیاد فردا در مسابقه امتیاز بیشتری کسب می‌کند. بهتر است تو هم دست از نگهداری احساس مزاحم برداری و بگذاری پی کار خود برود. اگر خیلی دوستش داری به او بگو بعدها که فرصت بود و حضورش برایت مزاحمتی ایجاد نمی‌کرد بیاید و خودش را نشان بدهد. خواهی دید این احساس بد می‌رود و دیگر نمی‌آید.
... ادامه
رضا
رضا
Mostafa
Mostafa
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﺑﺨﺶ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ بوﺩﯾﻢ. ﺍﺳﺘﺎﺩﻩ (ﺯﻥ) ﺻﺪﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﺠﺎﻟﺘﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﯿﺎ ﭘﺎﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻘﺶ ﭘﺴﺮﯼ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﺩ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﮐﻨﻪ ,
ﭼﯽ ﻣﯿﮕﯽ ﺑﻬﺶ؟ ﮔﻔﺖ ﻣﻨﻢ ﻣﺜﻼ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻡ!!! ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ , ﺿﺎﯾﺲ !
ﺍﺳﺘﺎﺩ: ﻧﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺵ ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻢ ﻧﻘﺎﻁ ﺿﻌﻒ ﻭ ﻗﻮﺕ ﻭ ﻧﺤﻮﻩ ﺑﯿﺎﻧﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ
ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﮐﻨﯿﻢ. ﺣﺎﻻ ﮐﻞ ﮐﻼﺱ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮﻥ ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﮕﻢ
ﺑﺘﺮﮐﻦ , ﻣﻨﻢ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻠﺐ ﺯﻝ ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﺯﮎ ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﻪ
ﺟﻮﺟﻮﯼ ﮐﻮﺷﻮﻟﻮﺍﻡ، ﻫﻮﺍ ﺷﺮﺩﻩ، ﺑﻒ ﻣﯿﺎﺩ، ﻣﯿﺰﺍﻟﯽ ﺗﻮ ﻗﻠﺒﺖ ﺑﻤﻮﻧﻢ؟؟ (":
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻼﺱ ﺗﺮﮐﯿﺪﺍ , ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺻﺤﻨﺮﻭ
، ۵۰ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻃﺮﻑ!!!
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﭼﺸﺎﺷﻮﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﯾﺪ ,
ﺍﺳﺘﺎﺩﻣﻮﻥ ﻫﻢ ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺑﺎﺟﻨﺒﻪ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﻮ ﺁﺩﻡ ﺑﺸﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
است.
محض
مي خواند.
پاييز، روي وحدت ديوار
اوراق مي شود.
رفتار آفتاب مفرح حجم فساد را
از خواب مي پراند:
يك سيب
در فرصت مشبك زنبيل
مي پوسد.
حسي شبيه غربت اشيا
از روي پلك مي گذرد.
بين درخت و ثانيه سبز
تكرار لاجورد
با حسرت كلام مي آميزد.

اما
اي حرمت سپيدي كاغذ !
نبض حروف ما
در غيبت مركب مشاق مي زند.
در ذهن حال ، جاذبه شكل
از دست مي رود.

بايد كتاب را بست.
بايد بلند شد
در امتداد وقت قدم زد،
گل را نگاه كرد، ابهام را شنيد.
بايد دويدن تا ته بودن.
بايد به بوي خاك فنا رفت.
بايد به ملتقاي درخت و خدا رسيد.
بايد نشست
نزديك انبساط
جايي ميان بيخودي و كشف.

{-35-}{-35-}
kiana
2ev866b[1].jpg kiana
در راه عاشقی فرصت تردیدی نیست .........
Majid
77.jpg Majid
.:: نگران ::.

نگران حال و روز خودمم
نگران این دل بی سرو پام

نگران عشق تو که این روزا
شده زندگیمو کل ماجرا

از همون لحظه که عاشقت شدم دیگه تنهایی رو باور ندارم
میدونم نمیرسم بهت ولی نمیتونم تورو تنها بزارم
نمیتونم تورو تنها بزارم

رو تو حساسم و احساس به تو بهترین دلیل زنده بودنه
با تو باشم یا نباشم میدونی قلب من به عشقته که میزنه
قلب من به عشقته که میزنه

رو تو حساسم و احساس به تو بهترین دلیل زنده بودنه
با تو باشم یا نباشم میدونی قلب من به عشقته که میزنه
قلب من به عشقته که میزنه

واسه یک بار منو پر شراره کن بزار اتیش بگیرم از نفست
فقط این بار یه فرصتی بده تا بشم رفیق تو همه کست

به من از شکست و غم چیزی نگو دیگه گریه ی شبونه عادته
دیگه گریه ی شبونه عادته
من به خوشبختی تو قکر میکنم یه نگاه تو واسم غنیمته
یه نگاه تو واسم غنیمته

رو تو حساسم و احساس به تو بهترین دلیل زنده بودنه
با تو باشم یا نباشم میدونی قلب من به عشقته که میزنه
قلب من به عشقته که میزنه

به من از شکست و غم چیزی نگو دیگه گریه ی شبونه عادته
من به خوشبختی تو قکر میکنم یه نگاه تو واسم غنیمته
دیگه گریه ی شبونه عادته
... ادامه
Majid
Vahid_Lost-Small-55.jpg Majid
.:: دیگه میرم ::.

دیگه میرم نمیخوام زندگی رو بعد از این برای تو سخت کنم
درسته هیچی نبودم اما آرزوم بود تو رو خوشبخت کنم

تو زیادی و من از کم کمتر، آره خب این هیچی ما همسطح نیست
حالا وقت بودنم تموم شدو واسه ی موندنمم فرصت نیست

از خیال روزی که نبینمت همیشه پشت دلم میلرزید
اگه کم گذاشتم و کم بودم به خدا بدون که دستم نرسید

عاشقت بودم و از دست تو دل پر و لبریز شد از غصه و درد
تو فقط بگو ازم چی خواستی که دلم تونست و واسه تو نکرد

حالا چی شد که یهو فهمیدی جام تو این زندگی کمرنگ شده
اتفاقی بود دیدی رفتم یا که نه دلت برام تنگ شده

حالا که جاده دو راهی شده و منم تنهایی باید برگردم
لااقل پاشو منو بدرقه کن فکر نکن راه تورو سد کردم

حالا که جاده به من نزدیکه، نمیگم بیا منو راهی کن
نمیگم بیا باهم برگردیم، لااقل یک ذره همراهی کن

ما که هیچیمون مثل هیشکی نبود، من بیچاره چقدر تاریکم
نمیخوام سرت رو شونه ام باشه، لااقل یه کم بیا نزدیکم
... ادامه
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ