یافتن پست: #فرصت

mahya
mahya
9عشق پسر گـــــــل فروش*
هر روز صبح به عشق پسرگل فروش از خواب بیدار می شد.
به سمت محل کارش میرفت .
تقریبآ یک سالی می شد که دل به پسر گل فروش بسته بود .
هر روز عصر هنگام برگشتن به خانه
به بهانه دیدن پسر از او یک شاخه گل میخرید .
حدود یک هفته ای شد که دکه ای گل فروشی بسته بود .
خیلی نگران شده بود .
با خود تصمیمی گرفته بود
میخواست در اولین فرصت به او بگوید .که دوستش دارد
ولی باید منتظر می شد تا پسر بیاید.
امروز صبح به امید اینکه گل فروشی باز است از خواب بیدار شد .
ولی باز هم گل فروشی بسته بود و از او خبری نبود .
هنگام برگشتن از کارش وقتی به گل فروشی رسید ...
پسر را داخل دکه دید برق شادی در چشمانش می درخشید.
به یاد تصمیمی که گرفته بود افتاد. باید حرف دلش را میزد .
با هیجان خاصی وارد گل فروشی شد
در کنار گلدان پر از گل های رز...
دختری خوش چهره نشسته بود و پسر نیز کنار او ایستاده بود ...!
تا چشم پسر بهش افتاد تبسمی کرد و دختر را نشان داد و گفت :
(( نامزدمه )) یک هفته ای میشه که نامزد کردیم ...
از شما خیلی براش گفتم خیلی دوست داشت شما را ببینه ......
دیگر حرف های پسر را نمی شنید
فقط عرق سردی در تمام بدنش حس می کرد ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/8 - 23:01 ·
4
Mostafa
Mostafa
اشتباه را محکوم کن
نه آنکه اشتباه از او سرزده
شکسپیر
Majid
Majid
ﺑﺎﺧﺘﻢ ﻭﻟﯽ ” ﻣﺴﻴﺮ ” ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺘﻢ !
ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺮﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﺍﻫَﺖ “ﺭﺍﺣَﺖ ” ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮد
ﻫﺮ ” ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ” ” ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ” ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ، ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ ” ﺩﻭﺑﺎﺭ ” ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ” ﭘﺲ ﺭﻓﺖ ” ﭘﺲ، ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ
... ادامه
Majid
Majid
ﺑﺎﺧﺘﻢ ﻭﻟﯽ ” ﻣﺴﻴﺮ ” ﺭﺍ ﻳﺎﻓﺘﻢ !
ﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺮﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺭﺍﻫَﺖ “ﺭﺍﺣَﺖ ” ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮد
ﻫﺮ ” ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ” ” ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ” ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻣﻮﺧﺖ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ، ﻓﺮﺻﺖﻫﺎ ” ﺩﻭﺑﺎﺭ ” ﻧﻤﻴﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﯼ ﺍﺯ ” ﭘﺲ ﺭﻓﺖ ” ﭘﺲ، ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻓﺖ
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/7 - 01:15 ·
1
iman
iman
س از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم…
می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…
هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…
تا اینکه یه روزعلی نشست رو به رومو گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟… فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…
... ادامه
Mostafa
Mostafa
فرهنگ لغات آقایان!!
اینبار دیگه چیکار کردم؟
ترجمه : اینبار چطوری مچم رو گرفتی؟

چه جالب، بعد چی شد؟
ترجمه : هنوز داری حرف میزنی؟ بس کن دیگه

نتونستم پیداش کنم.
ترجمه : شئ مورد نظر بیش از یه متر با من فاصله داشت حوصله نداشتم پاشم

برای تمام کارام یه دلیل منطقی دارم.
ترجمه : یه کم فرصت بده یه خالی بندی جور کنم!{-32-}{-7-}
دیدگاه · 1392/06/6 - 22:05 ·
8
NILOOFAR
NILOOFAR
اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است؛
محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود
دیدگاه · 1392/06/3 - 15:54 ·
9
NILOOFAR
NILOOFAR
فرشته از شیطان پرسید:

قویترین سلاح تو برای فریفتن انسانها چیست؟

شیطان گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست».

شیطان پرسید:

قدرتمندترین سلاح تو برای امید بخشیدن به انسانها چیست؟

فرشته گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست».
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/1 - 16:56 ·
8
LeilA
LeilA
قبل از ازدواج تا7 سال بعد
زن:کیومرث؟!
مرد:اوه!خیلی وقته که منتظر بودم

زن:میخوای برم؟

مرد:نه

زن:دوستم داری؟

مرد:معلومه.

زن:پیش میاد که به من خیانت کنی؟

مرد:نه هرکز چرا میپرسی؟

زن:دوست داری منو بوس کنی؟

مرد:بله در هر کوچکترین فرصتی که گیرم بیاد.

زن:پیش میاد مجبور شی منو بزنی؟

مرد:دیوانه ای ها، توکه منو میشناسی

زن:میتونم به تو اعتماد کنم؟

مرد: بله عزیزم

زن:عزیزم...

هفت سال بعد...حالا متن را از پایین به بالا بخوانید.
... ادامه
♥هـــُدا♥
عکس-های-مجید-خراطها-3.jpg ♥هـــُدا♥
... ادامه
♥هـــُدا♥
عکس-های-مجید-خراطها-3.jpg ♥هـــُدا♥
... ادامه
NILOOFAR
NILOOFAR
سختی ها فانی اند و سر سختان باقی .

*فرصت هارا غنیمت شمریم نه غنیمت ها را شمارش ،

بیایید طراح حل مساله باشیم نه طراح مسائل،

بیایید دیگران را یارباشیم نه بار ،

بیایید رنگین کمان بعداز باران باشیم نه خرابی های بعد از باران
... ادامه
Mostafa
واقعا حرفه ایه ...gif Mostafa
{-7-}
Mostafa
Mostafa
... ادامه
Mostafa
Mostafa
... ادامه
MahnaZ
80138407192776166325.jpg MahnaZ
، تاثیر شگرفی روی انسان دارند.
بدون آنکه منظورمان را بداند هر چه بگوییم یا را برایمان خلق می کند.
لذا لازم است برای دستیابی به از کلمات و دارای استفاده کنیم.
با این که مفهوم کلی عبارت "من نیستم" است اما کلمه "#بیمار" واژه است.
ناخودآگاه به منظور و مفهوم کاری ندارد، بلکه روی متمرکز می شود.
به عنوان مثال در جمله "#فراموش نکنی در هنگام برگشتن بخری"
احتمال بیشتر از زمانی است که می گوییم "#یادت باشد که هنگام برگشتن بخری"،
زیرا در حالت اول بر روی می کند و در حالت دوم بر روی به .
و یا مثلاَ برای شدن یک نفر جمله "#آرام_باش" بیشتر از جمله "#داد_نزن" تاثیر دارد و
همچنین به کار بردن جملاتی از قبیل "#خسته_نباشی"، "#دستت " و...
در تاثیر می گذارد و باعث ، و... می شود.
وقتی درباره چیزی واژه را به کار می بریم باید بدانیم در چیز و وجود ندارد

... ادامه
MahnaZ
212.jpg MahnaZ
!
آن زمان که مرا و از کار افتاده یافتی
اگر هنگام خوردن، هایم را کردم و یا لباسهایم را بپوشم
اگر هایم و کننده است
باش و کن
به بیاور، وقتی بودی، مجبور می شدم روزی چند بار را کنم
برای یا مجبور می شدم بارها و بارها را برایت کنم
وقتی نمی خواهم به بروم، مرا نکن
وقتی خبر از ها و ، می کنم با به من
وقتی برای کلمات یا ، ام یاری نمی کند، بده و نشو
وقتی راه رفتن ندارند، را به من بده ... همانگونه که را در کنار من برداشتی
زمانی که می گویم دیگر نمی خواهم بمانم و می خواهم ، نشو ... روزی می فهمی
از اینکه در و هستم، و نشو
کن، همانگونه که من کردم
کمک کن تا با و ، این راه را به برسانم
،
... ادامه
Morteza
Morteza
ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ
ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ
یه تن رنجور از زخم
یه ذهن خسته ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﻨﻢ ﯾﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﮑﺸﻢ ؟
... ادامه
MahnaZ
two-day-detention-for-hugging-ronaldo-300x162.jpg MahnaZ
حبس دو روزه برای

بغل کردن کریستیانو رونالدو در بازی دوستانه با چلسی تاوان سختی برای یکی از هوادران رئال داشت.
“رونی” هوادار جوانی که برای بازی رئال و چلسی در استادیوم سان لایف در میامی
ستاره پرتغالی را در آغوش گرفته بود به خاطر این کارش و ورود به میادین دو روز حبس شد.
“رونالدو” در این بازی زننده دو گل برای رئال بود که وقتی این هوادار به سمتش آمد
او را با محبت بغل کرد و از مسئولان امنیتی خواست که بدون درگیری فیزیکی او را بیرون ببرند.

رونی که حالا آزاد شده است در این باره گفت: یک فرصت در تمام زندگی‌ام بود که با قهرمانم دیدار کنم.
در حالی که وی رونالدو را در آغوش گرفته بود، ستاره پرتغالی مادرید به او قول داد
که از وی مراقبت کند و وعده داد که پیراهنش را بعد از بازی به او بدهد.
دیدگاه · 1392/05/27 - 04:41 ·
3
♥هـــُدا♥
جــدایی (935).jpg ♥هـــُدا♥
شنیدم از من متنفری

منم اگر فرصت فکر کردن به تو رو پیدا میکردم

حتما ازت متنفر بودم ....
دیدگاه · 1392/05/26 - 18:30 ·
3
رضا
رضا
جالب اینجاست اکثر لینکها با آدرس جدید و قبلی کار میکنن
Morteza
Morteza
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ هیچ!!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 12:05 ·
6
MahnaZ
MahnaZ
شهرزاد
شهرزاد
‏‏اگر انسان‌ها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است، محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می‌شود.
دیدگاه · 1392/05/22 - 23:03 ·
8
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار
دیدگاه · 1392/05/21 - 23:41 ·
3
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ