یافتن پست: #فقير

bamdad
photo_۲۰۱۷-۰۷-۱۷_۱۱-۱۷-۰۲.jpg bamdad
اتیوپی۵۴ و سودان ۴۲میلیون گاو داره
ولی هر دو كشور فقيرند! هلند ۱۱میلیون گاو داره ولی شیر و لبنیات جهان رو تامین میکنه!

مشکل گاوها نیستند مشکل گاوهایی هستن که اقتصاد رو اداره میکن!
{-15-}
دیدگاه · 1396/04/26 - 13:42 ·
4
Mohammad
1410503099338931_large.jpg Mohammad
مجري: فاميل دور...کاري هست که تو هميشه بعد از انجامش پشيمون شده باشي؟
فاميل: بله،گفتن حقيقت!
مجري: منظورم يه کار بد بود
فاميل: کاراي بد که همشون حال ميدن،پشيموني نداره!
مجري: نخير،اون فقط کار خوبه که لذتبخشه،مثلاٌ تو تا حالا به يه آدم فقير کمک گردي؟
فاميل: بله همين ديروز
مجري: خب بعدش چي شد؟ چه حسي داشتي؟
فاميل: بعدش موبايلش زنگ زد ورداشت به طرف گفت "همون زانتيا سفيده رو بخر"،از اونموقع تا حالا انتهاي دستگاه گوارشم احساس سوزش ميکنم! :d
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
سلام ب همه...خوبید عایا همگی؟{-7-}
MahnaZ
MahnaZ

يك روز ، وقتي به خانه برگشت، پشت در اي را ديد
كه نه داشت و نه ي روي آن بود. فقط و روي پاكت نوشته شده بود.
او با تعجب را باز كرد و نامه ي داخل آن را خواند: « ، امروز به ي تو مي آيم
تا تو را كنم . با ، » همان طور كه با دستهاي لرزان را روي ميز مي گذاشت،
با خود فكر كرد كه چرا مي خواهد او را كند؟ او كه آدم مهمي نبود.
در همين فكر ها بود كه ناگهان را به ياد آورد و با خود گفت:
«من، كه چيزي براي ندارم.» پس نگاهي به انداخت.
او فقط 5 دلار و 40 سنت داشت. با اين حال به سمت رفت و يك و خريد.
وقتي از بيرون آمد، به شدت در حال بود و او عجله داشت
تا زود به خانه برسد و را حاضر كند. در ، و را ديد كه از .
به گفت: « ، ما و نداريم. بسيار است و هستيم.
آيا امكان دارد به ما كنيد؟» جواب داد: « ،
من ديگر ندارم و اين ها را هم براي خريده ام.»
گفت: « ، » و بعد را روي هاي گذاشت
و به حركت ادامه دادند. همانطور كه و در حال شدن بودند،
شديدي را در احساس كرد. به سرعت دنبال آنها دويد: «آقا، خانم، خواهش مي كنم صبر كنيد»
وقتي به و رسيد، سبد را به آ‎نها داد و بعد را در آورد و روي هاي انداخت.
از او كرد و برايش كرد. وقتي به رسيد،
يك لحظه شد چون مي خواست به بيايد و او ديگر چيزي براي از نداشت.
همانطور كه در را باز مي كرد، ديگري را روي ديد. را برداشت و باز كرد:
« ، از و ، با ،
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
هرکس در دادن بين و فرق گذارد،
در روز را در حالی خواهد کرد که بر او است. (ع)
دانا
دانا
پسر فقيري که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصيل خود را بدست مياورد يک روز به شدت دچار تنگدستي شد . او فقط يک سکه ناقابل در جيب داشت. در حالي که گرسنگي سخت به او فشار مياورد، تصميم گرفت از خانه اي تقاضاي غذا کند با اين حال وقتي دختر جواني در را به رويش گشود . دستپا چه شد و به جاي غذا يک ليوان اب خواست . دختر جوان احساس کرد که او بسيار گرسنه است برايش يک ليوان شير بسيار برزگ اورد پسرک شير را سر گشيده و آهسته گفت : چقدر بايد به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت : هيچ . مادرمان به ما ياد داده در قبال کار نيکي که براي ديگران انجام ميدهيم چيزي دريافت نکنيم . پسرک در مقابل گفت : از صميم قلب از شما تشکر ميکنم . پسرک که هاروارد کلي نام داشت . پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمي خود را قويتر حس ميکرد بلکه ايمانش به خداوند و انسانهاي نيکوکار نيز بيشتر شد . تا پيش از اين او اماده شده بود دست از تحصيل بکشد. سالها بعد... زن جواني به بيماري مهلکي گرفتار شد . پزشکان از درمان وي عاجز شدند . او به شهر برزگتريمنقل شد.دکترهاروارد کلي براي مشاوره در مورد وضيعت اين زن فراخوانده شد. وقتي او نام شهري که
... ادامه
دانا
دانا
پسر فقيري که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصيل خود را بدست مياورد يک روز به شدت دچار تنگدستي شد . او فقط يک سکه ناقابل در جيب داشت. در حالي که گرسنگي سخت به او فشار مياورد، تصميم گرفت از خانه اي تقاضاي غذا کند با اين حال وقتي دختر جواني در را به رويش گشود . دستپا چه شد و به جاي غذا يک ليوان اب خواست . دختر جوان احساس کرد که او بسيار گرسنه است برايش يک ليوان شير بسيار برزگ اورد پسرک شير را سر گشيده و آهسته گفت : چقدر بايد به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت : هيچ . مادرمان به ما ياد داده در قبال کار نيکي که براي ديگران انجام ميدهيم چيزي دريافت نکنيم . پسرک در مقابل گفت : از صميم قلب از شما تشکر ميکنم . پسرک که هاروارد کلي نام داشت . پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمي خود را قويتر حس ميکرد بلکه ايمانش به خداوند و انسانهاي نيکوکار نيز بيشتر شد . تا پيش از اين او اماده شده بود دست از تحصيل بکشد. سالها بعد... زن جواني به بيماري مهلکي گرفتار شد . پزشکان از درمان وي عاجز شدند . او به شهر برزگتريمنقل شد.دکترهاروارد کلي براي مشاوره در مورد وضيعت اين زن فراخوانده شد. وقتي او نام شهري که
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 00:01 ·
2
دانا
دانا
پسر فقيري که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصيل خود را بدست مياورد يک روز به شدت دچار تنگدستي شد . او فقط يک سکه ناقابل در جيب داشت. در حالي که گرسنگي سخت به او فشار مياورد، تصميم گرفت از خانه اي تقاضاي غذا کند با اين حال وقتي دختر جواني در را به رويش گشود . دستپا چه شد و به جاي غذا يک ليوان اب خواست . دختر جوان احساس کرد که او بسيار گرسنه است برايش يک ليوان شير بسيار برزگ اورد پسرک شير را سر گشيده و آهسته گفت : چقدر بايد به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت : هيچ . مادرمان به ما ياد داده در قبال کار نيکي که براي ديگران انجام ميدهيم چيزي دريافت نکنيم . پسرک در مقابل گفت : از صميم قلب از شما تشکر ميکنم . پسرک که هاروارد کلي نام داشت . پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمي خود را قويتر حس ميکرد بلکه ايمانش به خداوند و انسانهاي نيکوکار نيز بيشتر شد . تا پيش از اين او اماده شده بود دست از تحصيل بکشد. سالها بعد... زن جواني به بيماري مهلکي گرفتار شد . پزشکان از درمان وي عاجز شدند . او به شهر برزگتريمنقل شد.دکترهاروارد کلي براي مشاوره در مورد وضيعت اين زن فراخوانده شد. وقتي او نام شهري که
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 00:01 ·
1
دانا
دانا
پسر فقيري که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصيل خود را بدست مياورد يک روز به شدت دچار تنگدستي شد . او فقط يک سکه ناقابل در جيب داشت. در حالي که گرسنگي سخت به او فشار مياورد، تصميم گرفت از خانه اي تقاضاي غذا کند با اين حال وقتي دختر جواني در را به رويش گشود . دستپا چه شد و به جاي غذا يک ليوان اب خواست . دختر جوان احساس کرد که او بسيار گرسنه است برايش يک ليوان شير بسيار برزگ اورد پسرک شير را سر گشيده و آهسته گفت : چقدر بايد به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت : هيچ . مادرمان به ما ياد داده در قبال کار نيکي که براي ديگران انجام ميدهيم چيزي دريافت نکنيم . پسرک در مقابل گفت : از صميم قلب از شما تشکر ميکنم . پسرک که هاروارد کلي نام داشت . پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمي خود را قويتر حس ميکرد بلکه ايمانش به خداوند و انسانهاي نيکوکار نيز بيشتر شد . تا پيش از اين او اماده شده بود دست از تحصيل بکشد. سالها بعد... زن جواني به بيماري مهلکي گرفتار شد . پزشکان از درمان وي عاجز شدند . او به شهر برزگتريمنقل شد.دکترهاروارد کلي براي مشاوره در مورد وضيعت اين زن فراخوانده شد. وقتي او نام شهري که
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/29 - 23:44 ·
2
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
کنکوري بودم! درس خواندم دانشجو شدم! حراست دانشگاه را ديدم! استاد شهوت پرست را ديدم! دانشجوي فقير را ديدم! حراست از کنار آقازاده ها فقط اجازه عبور داشت! حراست براي ما حراست بود! استاد ها فقط به سايز بر آمادگي ها نمره ميدانند! آقازاده کلاس که دختر نبود، او ديگر چرا برگه سفيدش 20 ميشد؟ رفيق فقيرم در فکر پول بليطش بود،نيت خانه کرده بود! آقازاده فکر تعويض ماشينش! تفاوت را ديدم! برچسب سياسي خوردم! فريادم را خاموش کردم! هم خواب استاد که زماني عشقم بود را تركش کردم! سيگاري روشن كردم! سيگار من بهمن بود! سيگار آقازاده اصل بود! مشروطي که شدم فهميدم،فرياد ها را خفه ميكنند!ديگر تصميم گرفتم چيزي نبينم!
{-75-}
دیدگاه · 1392/04/18 - 12:38 ·
7
LeilA
LeilA
کنکوري بودم!
درس خواندم دانشجو شدم!
حراست دانشگاه را ديدم!
استاد شهوت پرست را ديدم!
دانشجوي فقير را ديدم!
حراست از کنار آقازاده ها فقط اجازه عبور داشت!
حراست براي ما حراست بود!
استاد ها فقط به سايز بر آمادگي ها نمره ميدانند!
آقازاده کلاس که دختر نبود، او ديگر چرا برگه سفيدش 20 ميشد؟
رفيق فقيرم در فکر پول بليطش بود،نيت خانه کرده بود!
آقازاده فکر تعويض ماشينش!
تفاوت را ديدم!
برچسب سياسي خوردم!
فريادم را خاموش کردم!
هم خواب استاد که زماني عشقم بود را تركش کردم!
سيگاري روشن كردم!
سيگار من بهمن بود!
سيگار آقازاده اصل بود!
مشروطي که شدم فهميدم،فرياد ها را خفه ميكنند!ديگر تصميم گرفتم چيزي نبينم!
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/22 - 13:30 ·
4
Majid
Majid
يعني الان تو خيابون داره دنبالم ميگرده
باز خيالاتي شدم من اين خيابونا چه سرده
انگار جدي جدي بيتو يه فقير كوچه گردم
گرچه مغرورم ولي تو بگي برگرد برميگردم
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/8 - 02:28 ·
4
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
آدم فقير حق بي شعور بودن و احمق بودن را ندارد.((لاروشفوكولد))
دیدگاه · 1391/11/4 - 08:12 ·
2
رضا
رضا
سلام به همه دوستان حالتون خوبه؟

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ