یافتن پست: #پُر

Majid
Majid
روزـها ... ساعتـ ـها ... בقیقـ ه ـها ... و حتـﮯ لحظـ ه ـها ...


تنهــا بـراـی ِ رسیدלּ بـﮧ یڪـ چیـــز سپَرـی مـﮯشونـב


رسیــدלּ بـﮧ رویــایـﮯ اَز جنــس ِ تــــــ♥ــو
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/20 - 14:35 ·
4
Majid
1.gif Majid
روزـها ... ساعتـ ـها ... בقیقـ ه ـها ... و حتـﮯ لحظـ ه ـها ...


تنهــا بـراـی ِ رسیدלּ بـﮧ یڪـ چیـــز سپَرـی مـﮯشونـב


رسیــدלּ بـﮧ رویــایـﮯ اَز جنــس ِ تــــــ♥ــو
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/20 - 14:34 ·
3
نگار
نگار
می مار وقتیکه مَرَ خایِ از خواب دُخانِ:
1. بلاميسر ويريز
2 . تي جانِ قربان ويريز
3 . مار تَرَ بميره ويريز
4 . تي پِرِ کله ويريز
5 . تخته سر بَنَم تَرَ ويريز
6 . سياه خواب بوکوني ويريز
7 . آهان تي لَشَ تکان بَدَن
8 . آنقد بُخوس تا بيميري
... ادامه
4 دیدگاه · 1392/06/17 - 00:19 در گیلک ·
9
نگار
نگار
بُشو بُم حمام دوش بیگیرم می پِر بَمو پُشت در مَرَ گویه هنوز اویِه ایسایی؟
بُگُفتم نه از حمام میان تونل بَزِه دارم کوچه سر فرار بوکودِ دارم
والّا بوخودا
{-7-}
MahnaZ
MahnaZ
یک ، روزی با مکالمه ای داشت:
" ! دوست دارم بدانم و چه شکلی هستند؟"**
آن #روحانی را به سمت دو هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛
نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک وجود داشت که روی آن یک بود؛
و آنقدر بوی خوبی داشت که آب افتاد .!** **
که دور نشسته بودند و حال بودند.
به نظر#قحطی زده می آمدند.. آنها در دست خود هایی با داشتند
که این ها به وصل شده بود
و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند خود را داخل ببرند تا خود را کنند.
اما از آن جایی که این ها از بود،
نمی توانستند را برگردانند و را در خود فرو ببرند ..**
با دیدن صحنه و آنها شد.
گفت: " را دیدی!"** **
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و در را باز کرد.
آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک با یک روی آن، که را آب انداخت!**
، مثل جای قبل همان های را داشتند،
ولی به اندازه کافی و بوده، می گفتند و می خندیدند.
گفت: " فهمم !"** **
جواب داد: " است! فقط احتیاج به یک دارد!
می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر بدهند،
در حالی که آدم های تنها به خودشان فکر می کنند !"** **
iman
iman
قول داده اَم…

گاهـــی...

هَر اَز گاهـــی...

فانـــوس یادَت را...

میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشَـن کنَم...

خیالـت راحـَــت! مَـن هَمان منـــَــم؛

هَنوز هَم دَر این شَبهای بـی خواب و بـی خاطـــِره

میان این کوچـه های تاریك پَرسـه میزَنـَم

اَما بـه هیچ سِتاره‌ی دیگـَری سَلام نَخواهــَـم کَرد…

خیالَت راحَت !
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/10 - 23:50 ·
7
iman
iman
ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ
ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ
ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ
ﺍﻭ ﻧﻤﮏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻧﻤﮑﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ
ﺣﺎﻝ، ﺍﻭ ﻫﺴﺖ ﻻﯾﻖِ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ
ﻻﯾﻖِ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﭘَﺴﺖ
ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﻣِﯽ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﺪﺳﺖ
ﺯﯾﺮﺳﯿﮕﺎﺭﯾﻢ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟!
ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ، ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺷﮑﺴﺖ!
ﭘُﺮ ﺯِ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ.. ﺭﺍﺳﺘﯽ
ﻋﮑﺴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟؟
ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﮑﺴﺖ . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/7 - 00:08 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
15682600661025794892.png ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/4 - 08:20 ·
6
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
درد بزرگی است برای کسی که متوجه نبودنت نیست ،

…پَرپَر شوی
دیدگاه · 1392/05/30 - 21:37 ·
6
amir hossein
amir hossein
معنی کامنت های دخترادر فیس بوک:
ﻋﮑﺴﺖ ﻗﺸﻨﮕﻪ = ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ ﻣﻦ ﻣﯿﺸﯽ؟!
ﺑﺎﺑﺎ ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭ = ﻋﺎﺷﻖ ﻫﯿﮑﻠﺘﻢ!
ﻻﯾﮏ = ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﺍﺯﺕ!
ﺑﭽﻪ ﭘُﺮﺭﻭ = ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﺪﻩ ﺩﯾﮕﻪ!
ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ = ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯿﯿﯽ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ = ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﯼ!
ﭼﺮﺍ ﮐﻢ ﺁﻧﻼﯾﻦ ﻣﯿﺸﯽ؟ = ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 20:13 ·
8
Morteza
Morteza
قصه باغ و قاصدک


من میخوام قصه بگم،قصه باغ وقاصدک

قصه از یه سرگذشت،قصه از چرخ فلک

قاصدک داشت از رو جاش بلند می شد

داشت میرفت از توی باغ،داشت پا می شد

سایه ی قاصدک افتاد رو زمین

گل میخک گفت تو هم رفتی ،همین!

رفتی، اما دیگه یادت با منه

عشق مهربون و شادت با منه

قاصدک گریه میکرد، دست خودم نیست به خدا

خودمم دلم تو باغه، بهم نگو تو بی وفا

فاصله گرفته بود، قاصدک از گل و باغ

پُرٍ آتیش شده بود اون دلش،آتیش داغ

گل به قاصدک میگفت،برو،برو

برو آزادی،برو، شادی برو

من اسیرم توی این خاک غریب

تو برو به باغ خوبٍ گل سیب

بدرقه پشتٍ سرت اشک چشام

نیگا کن<خدا به همراه>رو لبام

برو آزادی برو، شادی برو

عشق تو نمیشه، فرهادی برو

کم کمک داشت نم بارون می یومد

واسه باغ، نخونده مهمون می یومد

پرٍناز قاصدک داشت تر می شد

قصه سرخٍ سفر داشت سر می شد

آره، قاصدک باز افتاد توی باغ

پیش اون عاشق ناپخته داغ

نم نم بارون کجا،سیل کجا

سیل، گل و قاصدکو برد به یه جا

برد،به رود و بعدشم،به رودخونه

آخرٍ دنیا،یه خوبی می مونه

اگه بودیم، اگه مردیم با همیم

این جوری تو دنیا خیلی بی غمیم
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ba2inam.ir-love pic (3).jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 09:56 ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
839.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
Mostafa
Mostafa
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
گفتم از سیاهی نیستم ، گفتم از سپیدی نیستم

گفتم آنچه از خود من ، در خود من دیدی نیستم

از نواحی شمال و ، جلگه های سبز و خیسم

مثل بارون سادگیمو ، رو تنِ گُل می نویسم

یه سلام گرمی دارم ، که می لرزونه صداتو

دریای سخاوتم من ، پُر کن از من کوزه هاتو

حسّ دستای غریبم ، حس گندم و برنجه

خونم از خاکه و سبزه ، دست من صندوق گنجه

آره من شمالی هستم ، بوی بارون میده دستم

آره من شمالی هستم ، بوی بارون میده دستم
... ادامه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
قندان خانه را پُر کردم از حرفهایت
تو که می دانی من چای را تلخ دوست ندارم
هوس فنجانی دیگر کرده ام ؛ کمی بیشتر بمان !
دیدگاه · 1392/05/25 - 14:33 ·
3
♥هـــُدا♥
جــدایی (1214).jpg ♥هـــُدا♥
گآهیــ اَز دوستــ ـدآشتَنــ هآیَمـ اِحسآسـ ِ پَروآز میکُنمـ ...

گآهیــ اَز دلتَنگیهآیمـ احسآس ِ مــُچالِگیـــ ...

گآهیــ اَز اِنسـآنــ بـودَنمـ اِحسـآس ِ خَستِگیــــ...

ـهَر لَحظهـ احسآسیـــ ...

وَ حتیــ گآهیـــ پارادوکس ِ اینها با یکدیگر

یِکـ لَحظـهـ خَندهـ

یِکـ لَحظهـ اَشکـــ

یِکــ لَحظِهـ حِسـ ِ تَنهــآییــ مَحضـــــ

چِقَـــدر سَختــ اَستـــ اِنســآنـ بودنــ
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 15:13 ·
5
iman
iman
مردونگی یعنی چی…؟ ! ریش و سبیل و بدن قوی هم هیچکدوم نشون مردونگی نیست…! پس مردونگی چیه…؟

مردونگی یعنی وقتی با زنت میری بیرون هوا یخ میکنه کاپشن خودت رو بندازی رو دوش زنت و خودت سگ لرزه بزنی از سرما و با دندونایی که از سرما داره تریک تریک به هم میخوره بگی من سردم نیست…!
...
یعنی وقتی هندونه میاری خونه چاقو رو فرو میکنی توی شکمش قاچ میکنی اون گل هندونه رو بزنی سر چاقو بدی زنت بخوره کیف کنه…! مردونگی یعنی گوشتای توی خورشت رو بذاری برای زن و بچه ات و خودت به لپه ها قناعت کنی…! که اگه زنت باز یه تکه از گوشتای خودش رو میذاره گوشه بشقابت تو اون رو نخوری باز تکه تکه کنی بذاری برای بچه هات…! این مردونگیه داداش…!

مردونگی یعنی وقتی کله پاچه درست میکنی با نون سنگک لقمه بگیری نمک بزنی بذاری دهن زن و بچه ات …! یعنی وقتی غذای همسرت شور شده بخوری و دم نزنی و وقتی ازت میپرسه که شور شده یا نه ؟ بهش بگی نه…! خیلی هم خوبه….!خوش نمکه…!
... ادامه
iman
iman
تموم جانوران وقت جفت گیریشون که میشه میرن جفت میگیرن !

و اما ایرانیا وقتی طبق احتیاجات طبیعی نیاز به جُفت پیدا می کنن :

۲۰ سالگی : آخه تو از زندگی چی میفهمی جوجه ؟!

۲۱ سالگی : دَرسِت رو بخون ، زر اضافه نزن

۲۲ سالگی : بدو برو سربازی تا سر حال بیای

۲۳ سالگی ( حین خدمت ) : به علت وجود کافور در غذا ، عملاً نیاز به جفت میپَره !

۲۴ سالگی : تحصیلات داری آخه ؟ به چه رویی میخوای بری زن بستونی ؟

۲۵ سالگی ( داخل دانشگاه ) : با شمام ، خانوم و آقا ، تشریف بیارین حراست

۲۶ سالگی : هنوز در حال ادامه تحصیلات

۲۷ سالگی : کماکان ادامه ی تحصیل … ( چند باری بازداشت توسط نیروی محترم گشت ارشاد )

۲۸ سالگی ( پایان تحصیلات ) : شغلت کو ؟ کارت کو ؟ پس اندازت کو ؟

۲۹ سالگی : دلار رفته بالا ، سکه رفته بالا ، زن گرفتن دیگه به صرفه نیس . هم خودم بدبخت میشم ، هم زنم

۳۰ سالگی : کی حال ازدواج داره دیگه ؟ … بیخیال !

۳۱ سالگی …
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 00:58 ·
3
iman
iman
عُمریســـت در شــبِ چشم‌هـــات
گیر انداخته‌ای دلــم را
حالا
پَرَم می‌دهـــی که برو؟!
دیدگاه · 1392/05/22 - 00:30 ·
7
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
یکی پُرسید آزادی کجـآست ؟ گفتم : رد کردی !! قبل انقلاب بود
دیدگاه · 1392/05/21 - 14:09 ·
6
Morteza
Morteza
قول داده اَم…
گاهـــی
هَر اَز گاهـــی
فانـــوس یادَت را
میان ایـن کوچه ها بـی چراغ و بـی چلچلـه، روشَـن کنَم
خیالـت راحـَــت! مَـن هَمان منـــَــم؛
هَنوز هَم دَر این شَبهای بـی خواب و بـی خاطـــِره
میان این کوچـه های تاریک پَرسـه میزَنـَم
اَما بـه هیچ سِتاره‌ی دیگـَری سَلام نَخواهــَـم کَرد…
خیالَت راحَت !
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/20 - 13:57 ·
6
مائده
5t0i5u0gpbi4p0a0fb3e.jpg مائده
قول داده اَم...
گاهـــﮯ
هَر اَز گاهـــﮯ
فانـــوس یادَت را
میاטּ ایـטּ کوچه ها بـﮯ چراغ و بـﮯ چلچلـﮧ، روشَـטּ کنَم
خیالـت راحـَــت! مَـטּ هَماטּ منـــَــم؛
هَنوز هَم دَر این شَبهاے بـﮯ خواب و بـﮯ خاطـــِره
میاטּ این کوچـﮧهاے تاریک پَرسـﮧ میزَنـَم
اَما بـﮧ هیچ سِتاره‌ے دیگـَرے سَلام نَخواهــَـم کَرد..
... ادامه
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ