آدما نباس دوست پیدا کنن
چون وقتی میرن
وقتی دیگه نمیشه بهشون زنگ بزنی
وقتی نمیتونی درد و دل کنی
یا حتی باهاشون شوخی کنی و بخندی
و همه دوستی خلاصه میشه تو عکسهات و خاطراتت
هی بغض تو گلوت گیر میکنه
خفه ات میکنه
آدما باس همیشه تنها بمونن…!
.
یه روز ۲ نفر داشتن توی دانشگاه با هم صحبت میکردن اولی به دومی گفت: تو پدرت چیکارست؟
دومی گفت :پدر من مهندس هست و کارش ساخت و سازه . تو پدرت چیکارست؟
اولی ساکت شد و با کمی غم گفت: پدر من شهید شده …
دومی لبخندی زد و گفت: پس تو با سهمیه اومدی دانشگاه ؟!!!
اولی دلش شکست و بدنش سرد شد و با بُغضی عجیب گفت:سهمیه ماله خودتون ، بابامو بهم پس بدین . . . .
یه روز تو #پیاده رو داشتم می رفتم ، از دور دیدم یک #کارت#پخش#کن خیلی با کلاس ،
کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این #کارت ها رو به هر کسی نمیده ! به #خانم ها که اصلاً نمی داد و #تحویلشون نمی گرفت ،
در مورد #اقایون هم خیلی #گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی #کارت میداد
که مشخصات #خاصی از نظر خودش داشته باشند ، احساس کردم فکر میکنه
هر کسی #لیاقت داشتن این #تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره ،
لابد فقط به ادم های #باکلاس و #شیک پوش و با #شخصیت میده !
بدجوری #کنجکاو بودم بدونم اون #کارت ها چین !!
با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟! #کفش هامو با #پشت#شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه
و #برق بزنه ! #شکمو دادم #تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست ! #دل#تو#دلم#نبود ! یعنی به من هم از این #کاغذهای#خوشگل میده ؟!
همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش #رد بشم با #لبخندی بهم نگاه کرد
و یک #کاغذ#رنگی طرفم گرفت و گفت : اقای محترم ! بفرمایید ! #قند#تو#دلم#آب شد ! با #لبخندی#ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم :
می گیرمش ولی الان وقت #خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی #قنادی و اون قدر #هول بودم که داشتم
با سر می رفتم توی #کیک ! وایستادم و با #ذوق تمام به #کاغذ نگاه کردم ، فکر می کنید رو #کاغذ#چی#نوشته#بود ؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیگر نگران #طاسی#سر خود نباشید ! #پیوند#مو با جدیدترین #متد#روز#اروپا و #امریکا !!
من آنقدر امروز و فرداهای
نیامدن را دیده ام
که دیگر هیچ وعده بی سرانجامی
خواب و خیال و آرزوهایم را آشفته نمیکند...
حالا یاد گرفتم که فراموشی
دوای درد همه نداشتن ها
نخواستن ها
و نیامدن هاست...
یاد گرفتم که از هیچ لبخندی
خیال دوست داشتن به سرم نزند!
یاد گرفتم که بشنوم تا فردا...
و به روی خود نیاورم
که فرداها هیچوقت نمی آیند.
حرفی زیباتر از سكوت برای گفتن ندارم...
چشمانم به مانند #پاییز برگ ریزان است....
قلبم.....قلبم هم هوای دلتنگی دارد.... با این همه ....
اما بر لبانم لبخندی نقش بسته است... تا مجبور نباشم سكوتم را بشكنم.....
شاید ان لحظه که با سنگی کوچک بر سنگ مزارم میزنی که بیدارم کنی،بی خبر باشی به انتظار امدنت چشم براه و بیدارم،دوست دارم زمانی که به دیدارم میای به یاد خنده ام بخندی چرا که اگه گریان باشی چگونه با دستان زیر خاکم اشک روی گونه هایت را پاک کنم!!!
آخر دنیا داور میاد …
سوت میزنه میگه :تازه نیمه اول تموم شده، هنوز ۹۰ دقیقه نشده!
زمینا رو عوض کنید…ما میریم امریکا اونا میان اینجا
آی بخندیـــــم……………….!!!!
.