یافتن پست: #جوی

شهرزاد
شهرزاد
اگه میبینی میترسم
اگه چیزی نمیپرسم
اگه بیهوده پوسیدم
من از ترس تو ترسیدم
از این لب بستگی ها وُ
از این دل خستگی ها وُ
توی ظهره یه تابستون
از این یخ بستگیها وُ
از این تسلیم اجباری به این تقویم تکراری
تموم عمرو بخشیدم من از ترس تو ترسیدم
بیا وُ تکیه گاهم شو
از آغاز همین قِصه
اخه چشمو چراغ من
چرا میترسی هم غُصه
مگه هر قطره بارون
واسه دریا یه دُنیا نیست
تو که باشی منم هستم
دیگه این قطره تنها نیست
توی این جشن بارونی
تو دریایی نمیدونی
یه عمری تو گوشت خوندن
نمیزاریم نمیتونیم
چه حرفایی تو دلهامون
سوالا که نپرسیدیم
دوباره از نگاه هم
منوتو هردو ترسیدیم
چه حرفایی تو دلهامون
سوالا که نپرسیدیم
دوباره از نگاه هم
منوتو هردو ترسیدیم
... ادامه
رضا
رضا
اگه کسی تو موتور جستجوی Bing.com بخواد نی نی کوچولو رو جستجو کنه نتیجه اول صفجه نی نی کوچولوی نمیدونم هست .
iman
iman
یکی از بچه های فامیل که ۵سالشه اومده به مامانش میگه
از بازیهای مسخره تبلت خسته شدم یه چیزپیشرفته تر میخوام !
ما بچه بودیم کاغذ میجویدیم میزاشتیم تو لوله خودکار پرت میکردیم طرف تخته سیاه
هی روزگار
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/4 - 13:34 ·
4
صوفياجون
صوفياجون
،
اهل آبادی در خواب .
روی این مهتابی خشت غربت را می بویم.
باغ همسایه چراغش روشن،
من چراغم خاموش .
ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزه آب .


غوک ها می خوانند .
مرغ حق هم گاهی.

کوه نزدیک من است : پشت افراها، سنجد ها.
وبیابان پیداست .
سنگ ها پیدا نیست، گلچه ها پیدا نیست .
سایه هایی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست.

نیمه شب باید باشد .
دب کبر آن است ، دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبی نیست، روز آبی بود .

یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم ،
طرحی از جارو ها ، سایه هاشان در آب.
یاد من باشد هر چه پروانه که می افتد در آب، زود از آب درآرم.
یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد .
یاد من باشد فردا لب جوی حوله ام را هم با چوبه بشویم.
یادمن باشد تنها هستم .


ماه بالای سر تنهایی است.
{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}
iman
iman
از مسئولین خواهشمندیم واسه غذایِ دخترایِ راهنمایی و دبیرستان “کافور” تجویز کنَن !

واقعا خطرناک شدن !!!!!!!
دیدگاه · 1392/07/3 - 23:45 ·
6
iman
iman
پیرمردی دیدم که با هفتاد سال سن و پنجاه سال زندگی مشترک

هنوز همسرش را عزیزم، عسلم، خوشگلم صدا میکرد!

خلوتی پیدا کردم و رازش را جویا شدم ...

گفت: ده سالست که اسمش را فراموش کردم ...

اگه بفهمه دهنم سرویسه ...! D:
... ادامه
maryam
maryam
آدم همیشه دنبال قطعه ای گم شده است،
هیچ آدمی را نمی توان یافت که قطعه خود را جستجو نکند
فقط نوع قطعه هاست که فرق می کند،
یکی به دنبال دوستی است
دیگری در پی عشق.
یکی مراد می جوید و یکی مرید.
یکی همراه می خواهد و دیگری شریک زندگی،
یکی هم قطعه ای اسباب بازی!
به هر حال آدم هرگز بدون قطعه خود یا دست کم
بدون آرزوی یافتن آن نمی تواند زندگی کند
گستره این آرزو به اندازه زندگی آدم است
و آرزوهای آدم هرگز نابود نمی شوند.
... ادامه
Noosha
0.195657001322556678_parsnaz_ir.jpg Noosha

جنین در جوی خیابان ولی عصر-تهران!{-60-}
دیدگاه · 1392/07/3 - 11:03 ·
9
Noosha
0.902560001329636826_taknaz_ir.jpg Noosha

با بیش از 23 نوع وسیله تفریحی و سرگرمی آبی که بیشتر آنها با هم مرتبط بوده و در امتداد هم قرار دارند و لذا بازدید کنندگان قادر خواهند بود تا بصورت پیوسته از حرکت بر روی آب در طول این مراحل لذت ببرند.

یک ماجراجویی فراموش نشدنی در پیشرفته ترین پارک آبی دنیا در انتظار شماست. این پارک با مساحتی حدود 5 هکتار مابین هتل مشهور برج العرب و هتل ساحلی جمیرا قرار دارد. پارک آبی وایلد وادی به شکلی طراحی گردیده تا ساعتهای مدیدی از لذت و هیجان را به جستجوگران هیجان و همچنین خانواده ها تقدیم نماید. با بیش از 23 نوع وسیله تفریحی و سرگرمی آبی که بیشتر آنها با هم مرتبط بوده و در امتداد هم قرار دارند و لذا بازدید کنندگان قادر خواهند بود تا بصورت پیوسته از حرکت بر روی آب در طول این مراحل لذت ببرند. طراحی هنرمندانه وسیله ها شامل هشت سرسره آبی انفجاری و دو بخش موج سواری در این پارک، هیجان فوق العاده ای را برای تمامی سنین به همراه می آورد.

شما می توانید حالت بی وزنی را در قسمت سرسره سرعت در حالت سرخوردن با سرعت 80 کیلومتر در ساعت بدون دیدن کوچکترین آسیبی تجربه نمایید. این سرسره بلندترین و پر سرعترین سرسره دنیا (بغیر از آمریکای شمالی) می باشد که یک سقوط نفس گیر 33 متری همراه با یک آبشار به عمق وادی را برای شما خلق می نماید. این پارک بر اساس افسانه قدیمی سندباد طراحی گردیده است. نوع طراحی و توجه به جزئیات مانند خلق شخصیت های کارتونی برای کمک کردن به ساختار موضوع باعث گردیده تا این پارک آبی، جایزه بهترین طراحی و ارائه پارک های آبی را از طرف انجمن نوآوری در ساخت پارک های آبی، به خود اختصاص دهد.
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ


بر سر راهی می‌ گذشت . دید بچه ‌ای خود را در جوی می ‌شوید .
گفت : را ، !
بعد از ساعتی که از همان راه بر می‌ گشت دید که ... !
و هم به او نشسته .
گفت : به تو نگفتم را ، ؟
گفت : برو بابا ، از که ، موقع !
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
....

آورده اند روزی از دلیل و را جویا شد.
همی فرمود: «دلیل اصلی چیزی نیست جز نداشتن » .
انگشت در دهان، را ندا دادند : «یا ! چگونه است ؟»
شیخ فرمود : «بیست درصد خودروها به دنبال همی گردند، بیست درصد دگر را یافته به دنبال همی گردند
و بیست درصد باقی، اند که به دنبال آن 40 درصد همی گردند.»

و این چنین شد که رم کردند و ها دریدند و ها ریختند و سر به بیابان گذاردند
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼ ﺟﺎﻧﻮﺭ ﺷﻨﺎﺳﯽ :

ﺗﻮ ﮐﻼﺳﻤﻮﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺮ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻮﯼ ﮐﻼﺱ ﻫﺎ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺗﯿﮑﻪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ

ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﯾﺴﻪ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﯿﻢ…

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﮕﯿﺮ ﻭ ﺍﺧﻤﻮ ﺑﻮﺩ

ﻭ ﺣﺘﯽ ﻫﻤﻮﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺟﺮﺍﺕ ﺗﯿﮑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ .

ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻗﻔﺴﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﯾﮏ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ۵ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﺩﺍﺩ

ﻭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﯿﻮﻭﻧﯿﻪ؟

ﻗﻔﺲ ﺑﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺣﯿﻮﻭﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﺪ .

ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﮕﻢ ﭼﻪ ﺣﯿﻮﻭﻧﯿﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺑﺪﻧﺸﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ .

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﺨﯿﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻪ ﺣﯿﻮﻭﻧﯿﻪ!!!

ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻧﺸﺴﺖ...

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺳﻢ ﺷﻤﺎ ﭼﯿﻪ؟

ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺎﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﺎﻻ ﻭ

ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﺍﺳﻤﻢ ﭼﯿﻪ {-174-}
sarah
sarah
بدهی عجیب یک دانشجوی پیام نور!

البته این اتفاق تو پیام نور رشت برای یه فارغ التحصیل از ورودی های 86 هم افتاده بود
[لینک]
MahnaZ
MahnaZ
در کلاس درس خطاب به یکی از میگه
انواع رو توضیح بده و کدومه
میگه رو کنار خیابان سوار میکنی.
اما کمی بعد توی ماشینت می کنه. مجبور می شی اونو به برسونی.
در این لحظه دچار#استرس آنهم از نوع ‌ میشی!
در به شما می گن که این خانم هست و به تو میگن که بزودی میشی.
تو میگی شده من این نیستم ولی با ناله ای میگه چرا هستی.
در اینجا مقدار شما بیشتر میشه. آن هم از نوع !
در خواست دی.ان.ای می کنی. انجام میشه و به شما میگه :
دوست عزیز شما کاملا ، شما ندارید و این مشکل شما کاملا قدیمی و بهتر بگویم .
خیال تو راحت میشه و سوار میشی و .
توی راه به سمت خونه ناگهان به یاد #۳ تا ت میفتی …؟ و اینجاست که شروع میشه!
MahnaZ
MahnaZ
....
می خواست تا یک سخنگو بخرد،
های متعددی را دید و قیمت و را پرسید.
گفت: " این ؟ سه چهار میلیون ! ... و
دلیل آورد: - " این میگه، تموم شعرای ، ، و 3فروغ رو از !"
به دنبال ، یکی پیدا کرد که بود اما هنوز و داشت،
رو به گفت: " پس این را می خرم که است و نباید باشد"
- این؟!... ، قیمت این بالای شش هفت میلیونه...
چون تمام اشعار و و رو از نا امید نشد و
دیگری پیدا کرد که حسابی بود،
گفت: " این که است و حتماً ... "
- این؟!... ، قیمت اش بالای پونزده شونزده میلیونه...
چون اشعار و و رو ...
که نمی خواست دست خالی برگردد به دیگری اشاره می کند که
و بر بی حرکت افتاده و هایش هوا بود....
انگار هم نمی کشید.
"- این یکی را می خرم که پیداست ، که نمی زند،
حتماً هیچ هم ندارد و باید خیلی باشد..."
- این یکی؟!... اصلاً ! قیمت این بالای شصت هفتاد میلیونه!
"- آخه چرا؟ مگه اینم می خونه؟"
"- نه...! نمی خونه،
حتی ندیدم تا امروز بزنه،
اصلا هیچ کاری نمی کنه...
اما این سه تا طوطی دیگه بهش میگن !
... ادامه
...
...
کس نیست خبردارزرازدلم افسوس
این سرمگوباکه توانم که بگویم
گفت:دلبرجانانه منم محرم رازت
گفتم:که کنی فاش به دل سرمگویم
باقهربرنجیدزمن دلبرجانان
گفت:رازدلت بادل خودنیزنگویم
گفتم:که توچون طالب این رازنهانی
گویم به توزین بغض که مانده به گلویم
دل درگرویاردگرباشدوهرگز
درکوی دگردلبرودلدارنجویم
تاگشت عیان عاقبت این سرنهانی
باقهربرفت ازبرم آن دلبر کویم
هیهات!که رازدل من باهمه کس گفت
گفت:باهمه بشکسته دل ودلبراویم
گشتم به جفاشهره شهروبه محافل
افسوس که دلبربشکست کهنه سبویم
شعراز:نیماراد
... ادامه
iman
iman
زمان مدرسه ها ﻣﻌﻠﻢ ﺩﯾﻨﯿﻤﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﮕﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺧﻮﺑﻪ ﻭ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮ، ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺪﻩ

ﻣﯿﮕﻔﺖ: آﯾﺎ ﺷﻤﺎ ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺟﻮﯾﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﯼ همو ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﺪ؟

ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻦ: ﺑﻠﻪ !

ﯾﻨﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﺤﺎﺩﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩﻡ :|
دیدگاه · 1392/06/27 - 15:48 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
19.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
iman
iman
خانومی برای درمان مشکل بچه دار نشدن خود به پزشک مراجعه کرد. پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها راه حل
ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.

زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟

پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند..

زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد.

چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند.

روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد.

از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد.

- سلام، برای موضوع بچه آمدم.

- سلام، بفرمائید.

- میخوام هرچه زودتر شروع کنم.

- باشه! بریم اتاق خواب؟

- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.

- چند تا؟

- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.

عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:

- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت.

زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.

- حالا این دوقلوها را نگاه کنین.. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید..

حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:

- در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.

چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:

- شروع کنیم؟

- هر وقت شما بگین!

- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم...
... ادامه
NEGAR
NEGAR
خاطره یه پسر در کلاس روان شناسی:

ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﺑﺨﺶ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﺍﺳﺘﺎﺩﻩ (ﺯﻥ)


ﺻﺪﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧﺠﺎﻟﺘﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺑﯿﺎ ﭘﺎﯼ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻘﺶ ﭘﺴﺮﯼ


ﺭﻭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﺩ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻋﻼﻗﻪ ﮐﻨﻪ , ﭼﯽ ﻣﯿﮕﯽ


ﺑﻬﺶ؟ ﮔﻔﺖ ﻣﻨﻢ ﻣﺜﻼ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻡ!!!ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻪ


ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺑﮕﻢﮐﻪ , ﺿﺎﯾﺲ !


ﺍﺳﺘﺎﺩ: ﻧﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺵ ﻓﻘﻂ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻢ ﻧﻘﺎﻁﺿﻌﻒ ﻭ ﻗﻮﺕ ﻭ ﻧﺤﻮﻩ


ﺑﯿﺎﻧﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﮐﻨﯿﻢ.


ﺣﺎﻻ ﮐﻞ ﮐﻼﺱ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮﻥ ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﮕﻢﺑﺘﺮﮐﻦ , ﻣﻨﻢ ﻓﺮﺻﺖ


ﻃﻠﺐ ﺯﻝ ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﯼﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﻧﺎﺯﮎ ﮔﻔﺘﻢ :


ﺷﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﻪﺟﻮﺟﻮﯼ ﮐﻮﺷﻮﻟﻮﺍﻡ، ﻫﻮﺍ ﺷﺮﺩﻩ، ﺑﻒ ﻣﯿﺎﺩ،ﻣﯿﺰﺍﻟﯽ


ﺗﻮ ﻗﻠﺒﺖ ﺑﻤﻮﻧﻢ؟؟ (":


ﯾﻌﻨﯽ ﮐﻼﺱ ﺗﺮﮐﯿﺪﺍ , ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪﺻﺤﻨﺮﻭ، ۵۰ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻃﺮﻑ!!!


ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﭼﺸﺎﺷﻮﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺭﯾﺪ , ﺍﺳﺘﺎﺩﻣﻮﻥ ﻫﻢ ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ


ﺑﺎﺟﻨﺒﻪ ﺑﻮﺩ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﻮ ﺁﺩﻡ ﺑﺸﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ.
... ادامه
parastou
parastou
مکالمه ی بین دو دانشجوی پسر و دختر :
پسر :
میتونم جزوه تونو واسه کپی بگیرم ؟
دختر :
از این مسخره بازیا خوشم نمیاد ، حرفتو رک بگو !
... ... ... پسر :
من نمیومدم سر کلاس حقیقتش اینه که دست به دامن شما شدم
دختر :
بهتر نیست منو دعوت به یه قهوه بکنید؟
پسر :
واسه چی؟ خوب الان کپی میگیرم میدم ، زیاد طول نمیکشه
دختر :
خوب باشه ، قبول می کنم
پسر :
حالا میشه جزوه تونو بدید کپی بگیرم؟
دختر :
من که قبول کردم دیگه ، نمی خواد سر این لوس بازیا بیفتی تو خرج

و بدین سان دانشجوی پسر آن درس سه واحدی رو افتاد{-15-}
Mohammad
behrooz-behnejad.jpg Mohammad
بهروز به نژاد

بهروز به نژاد: رضا 120
مجتبی نظری: بهروز به نژاد گفت: دلیل اینکه عنوان این مطلب را «رضا 120» گذاشتم این است که بیک ایمانوردی، یادش بخیر، با شیرینی خاصی که داشت، می گفت: «به من بگین رضا 120» (منظور دستمزد 120 هزار تومانی او بود برای هر فیلم). یک بار گفتم خُب اگر تهیه کننده ای رقم بیشتری برات پیشنهاد کنه چی؟! گفت: «بازم بگین رضا 120». طنز خاص خودش را داشت و آدم جالبی بود.
دوستی ما همزمان با همکاری فیلم «واسطه ها» به کارگردانی حسن محمدزاده پایه گرفت و خاطراتی زیبا برایم مانده در رابطه دوستی با بیک. زمانی که با ما کارش را شروع کرد، از هفت روز هفته، دو تا سه روزش را در سه فیلم مختلف کار می کرد!! و یک روزِ آزادش را هر تهیه کننده ای زرنگتر بود از آن خود می کرد. گاهی تهیه کننده ها یک راست (برای صرفه جویی در وقت!) به صحنه فیلمبرداری دیگری می رفتند که بیک مشغول کار بود، لباس نقش خودشان را تنش می کردند و او را با خود می بردند.
با این توضیح می خواهم بگویم، همکاری اش در فیلمی که کارگردانش به تازگی از آمریکا آمده بود و دو رل مقابلش تئاتری بودند (فرزانه تائیدی و من) کار آسانی نبود. کارگردان برای تغییر ظاهر بیک سبیلی برایش گذاشت که بیشتر شبیه چارلز برانسون می شد و بین خودمان کارگردان هم بدش نمی آمد. فیلمبرداری بسیار طول کشید (بیش از یک سال و چند ماه)، به خاطر مشکلات مالی تهیه کننده، بیک ایمانوردی سمت تهیه کنندگی را هم به عهده گرفت. چند باری شب ها با هم بیرون رفتیم، خالی از تنوع نبود، مستی و شادی!
قسمتی از منزلش شبیه باشگاه های ورزشی بود و بسیاری از وسائل مدرن برای خودش و فرزندانش تهیه کرده بود. و البته یکی دو تا موتور سیکلت گردن کلفت! نحوه زندگی او در خارج از ایران نشان از شخصیت محکم او داشت. یادش را گرامی می دارم. از این فرصت استفاده می کنم و یادی از دو دوست و همکارم ایرج قادری و ایرن می کنم و همینطور بوتیمار. روحشان شاد. خاطرشان همیشه زنده است.
... ادامه
Mohammad
akbar-rostamzadeh2.jpg Mohammad
خاطرات مرد آپاراتچی از روزهای دور سینما: فروش تخمه رکورد « » را زد

Mohammad
bahman-mofid2.jpg Mohammad
گفت و گوی خواندنی با : شغلم بازیگری است تا دم مرگ

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ