#دختری از #پسری پرسید : آیا من نیز چون #ماه زیبایم ؟ پسر گفت : نه ، نیستی دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از #قلبت را تا #ابد به من بدهی ؟ پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام #جدایی گریه خواهی کرد ؟ پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم دختر با دلی #شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس #اشک چشمانش را #نوازش میکرد اما پسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت : تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار #زیباتر از آن هستی من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم #مُرد