یافتن پست: #پرده

Noosha
8335743-5392-m.jpg Noosha
خــطــا از مــن اســت، مــی دانــم...
از مــن کــه سـالـهـاســت گــفــتــه ام "ایاک نعبد"،
اما بــه دیــگــران هــم دلـســـپرده ام...
از مــن کــه ســالــهاســت گــفــتـــه ام " ایاک نستعین" ،
امــا بــه دیــگــران هــم تـکـیــه کـــرده ام.
امــا رهــایــم نـکــن...
بــیــش از هـمـیـشـه دلتـنـگـم...
بــه انــدازه ی تــمــام روزهـــای نــبــودنــم...
... ادامه
دیدگاه · 1394/01/21 - 16:14 ·
5
Mohammad
رحمت_الهی.jpg Mohammad
وقتی دعایی دارم ، از سر احتیاجه
وقتی دعایم را اجابت میکنی ، از سر رحمت
و وقتی اجابت نمیکنی ، از سر حکمت
نمیگم همه دعاهایم را اجابت کن
چون از تو حکمت هایی دیده ام که
بارها بیشتر از رحمت هایت به صلاحم بوده
فقط به من چشمی بده ، تا دری را که
به حکمت به تو بسته است نکوبم
و دری را که از سر رحمت گشوده ای ببینم
خودم را به خودت سپرده ام یا خدا
... ادامه
رضا
رضا
دیدگاه · 1393/12/11 - 12:39 ·
4
setareh 22
setareh 22
ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ . . .
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﮥ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺭﺕ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﺑﺎ ﻫﻤﮥ ﻏﺮﻭﺭﺷﺎﻥ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﺍﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ . . .
ﺗﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﺍﻥ ِ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...
ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ . . .
ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﺕ ﭘُﺮ ﻣﯽ ﮐﻧﯽ ﻭ
ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺪﻭﻩ ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ...و
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ِ " ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻥ " ﺳﺎﺩﻩ
ﺍﯼ. .
... ادامه
دیدگاه · 1393/11/23 - 10:33 ·
1
bamdad
00533-02-Ramsar.jpg bamdad
خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم !
بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم !
خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد
خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته ، شبی می فرستم برایت

{-47-}
bamdad
bamdad
دلت را به هر کسی نسپار

این روز ها برخی از سپرده ات هم بهره میخواهند...
دیدگاه · 1393/11/10 - 18:56 ·
2
bamdad
bamdad
مي بخشم آدم ها را ...

مي گذارم حوالي احوال من تا آنجا كه بخواهند قضاوت كنند .

عبور ميكنم از بي تفاوتي هاشان .

مي ايستم كنار بازي هاشان ساده تماشا ميكنم .

مي بخشم آدم ها را ...

لبخند مي زنم به استهزاء قهقهه هاشان .

مي بندم چشمانم را به پرده دري هاشان .

گوش مي كنم به سياست "دوستت دارم" هاشان !!

صبوري مي كنم به پاي رفتن ها و آمدن هاشان .

صبوري مي كنم تا آنجا كه طاقتم طاق شود ،

آنگاه براي هميشه پشتم را ميكنم به كوچكي دنيايشان ....

{-15-}
دیدگاه · 1393/10/22 - 20:00 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
Screenshot_2014-11-17-05-10-34-1.png ıllı YAŁĐA ıllı
به خاک سپرده شد .
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
تو بخوان قصه مردان حساب و عدد و سود و زیان و قلم و ثبت و سیاق، کز همان روزهای نوروز در انبار بمانند و بگیرند و ببندند و شمارند و نویسند دو صد مشق در آن دفتر پیچیده به قیطان، که اگر خط بخورد یا که شود دیر، بهراسند از آن هیبت آن هیات سه مرد قلندر، همان هیات تشخیص علی الراس و اگر مانده حسابی نشود جمع، بر سر و صورت خود جمله بکوبند و دو صد لعن فرستند بر آن مرد ونیزی، همان لوکه پاچولی، که همه تی اکانت و دو طرف ثبت حساب از کرامات و افاضات هموست.
آن دگر خرده بگیرند از آن دسته اول که چرا آن ننوشتی و دگر چیز نوشتی که اگر این بشود شرط و شروط است و عدم، رد نظر.
هرگه این مرد سیه روز شود دیر به خانه، بخرامد به اتاقی و چپد زیر لحافی که بماند ز امان از خم ابروی زن و طعنه فرزند، که چه شد سهم تو از آن همه اعداد که بنوشتی و زدی جمع و چه شد وعده دریا و لب آب و نه حتی دو قدم پارک. این چه حرفه ست که نه چون کله پزان صنفی و جایی و نه چون آن مرد قدم رنجه به بازار مالی و منالی و نه یک باغ و حیاطی، که اگر یار برفت و تو در سوگ نشینی، آن جنازه تو به غسال سپاری که گزارش سر موقع توبه مجمع برسانی.
پس بگفتا گنهم چیست که جز این حرفه ندانم. این حرفه همان حرفه محبوب جهان است که در این دیر خریدار ندارد. من نه آن میرزا نویس در دکان و دم حجره ی آن بی هنرم، من دگر ممبر آن آیفک بین المللم.
آخر قصه: آخر قصه همه غصه و بس ناله نی که خراج دولت از آن سود به توافق به سر آید و در آن مجمع غدار بخورند و بگفتند و شنودند و دو صد سود و دو پاداش به تقسیم سپردند و ندیدند از پس پرده ی اعداد و رقم، آن همه خون جگر، دربدری، سوته دلی.
Mohammad
Mohammad
ابجی ıllı YAŁĐA ıllı امروز جناب مدیر رضا رو نمبینیم :d سایت رو ول کرده رفته :d
Mostafa
Mostafa



من ، بی تو چیزی نیستم جُز
پرده ی بی آفتاب جُز
رختخواب کهنه و لیوان آب و قرص خواب
من ، بی تو چیزی نیستم جُز..
خونه ی بی پنجره جُز
آدمی که غربتش از مرگ طولانی تره..
من ، بی تو چیزی نیستم جُز
چندتا اَبر بی قرار
من ، بی تو چیزی نیستم جُز
آه جُز گرد و غبار من..
بی تو چیزی نیستم جُز
چندتا اَبر بی قرار من
بی تو چیزی نیستم جُز
آه جُز گرد و غبار..
یادم بده کاری کنم جوری بهم عادت کنی
که زیر چتر گریه هام احساس امنیت کنی
یادم بده کاری کنم بی وقفه با من سر کنی
من شعر بنویسم برات تو شعرامو از بر کنی
کاشکی به گوشت می رسید دارم چه رنجی می برم
بپا غرورم نشکنه من از تو دل نازک ترم
من بی تو چیزی نیستم ، من بی تو اصلا” نیستم
شاید کسی که عمریه ، دنبالشی من نیستم..
من ، بی تو چیزی نیستم جُز
چندتا اَبر بی قرار
من ، بی تو چیزی نیستم جُز
آه جُز گرد و غبار من..
بی تو چیزی نیستم جُز
چندتا اَبر بی قرار من
بی تو چیزی نیستم جُز
آه جُز گرد و غبار..

7text.ir
... ادامه
√√★nima★√√
mainthb.jpg √√★nima★√√
اﯾﻦ ﮐﻮدک ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ ای ﻋﺠﯿﺐ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ و ﺗﻮﺳﻂ واﻟﺪﯾﻨﺶ در ﻣﺸﻬﺪ رﻫﺎ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ و ﭘﺲ از آن ﺑﻪ ﺑﻬﺰﯾﺴﺘﯽ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎن ﺗﺮﺑﺖ ﺟﺎم ﺳﭙﺮدﻩ ﺷﺪﻩ . ﻧﺎﻣﺶ ﺑﺎﺑﮏ اﺳﺖ و در ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﯾﮏ زن ﺧﯿﺮ و ﻧﯿﮑﻮﮐﺎر ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﺎﻧﻢ ﺷﯿﺦ اﺣﺪی ﻗﺼﺪ دارد ﺑﺮای ﮐﻤﮏ ﺑﻪ او اﻗﺪام ﮐﻨﺪ. او ﺗﺮﺗﯿﺐ ﯾﮏ ﺟﺮاﺣﯽ زﯾﺒﺎﯾﯽ را ﺑﺮای اﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﺧﺮاﺳﺎﻧﯽ دادﻩ اﺳﺖ و ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ دﮐﺘﺮ ﻫﺎ ﺑﺮای اﯾﻨﮑﻪ ﻇﺎﻫﺮی ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺮ ﮐﻮدﮐﺎن ﭘﯿﺪا ﮐﻨﺪ ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ 13 ﻋﻤﻞ ﺟﺮاﺣﯽ زﯾﺒﺎﯾﯽ دﯾﮕﺮ اﺳﺖ. او ﺑﺮای اﻧﺠﺎم ﺳﺎﯾﺮ ﻋﻤﻞ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺗﻬﺮان ﻋﺰﯾﻤﺖ ﮐﺮدﻩ. ﺗﺼﺎوﯾﺮی از اﯾﻦ ﮐﻮدک ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻬﺮﻩ ای ﻋﺠﯿﺐ از ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻃﺮد ﺷﺪﻩ را در اﯾﻦ آﻟﺒﻮم ﺗﺎپ .ﻧﺎپ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ{-38-}
دیدگاه · 1393/07/13 - 15:44 ·
3
√√★nima★√√
√√★nima★√√
ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﺳﺮ ﮐﻼس ﺣﻮﺻﻠﻪ درس رو ﻧﺪاﺷﺘﯿﻢ، اﻟﮑﯽ ﻣﺪاد رو ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﮐﻼس دم ﺳﻄﻞ آﺷﻐﺎل ﮐﻪ ﺑﺘﺮاﺷﯿﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﯾﮏ ﻣﺪت ﻣﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد دﺧﺘﺮا از اون ﭼﮑﻤﻪ ﻻﺳﺘﯿﮑﯽ ﺻﻮرﺗﯿﺎ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﯿﺪن ﮐﻪ ! دورش ﭘﺸﻤﺎﻟﻮﻫﺎی ﺳﻔﯿﺪ دارﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺗﯿﺘﺮاژ ﺷﺮوع ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک: اون ﺑﭽﻪ ﻫﻪ ﮐﻪ دﺳﺘﺸﻮ ﻣﯿﺬاﺷﺖ ﭘﺸﺘﺶ و ﻧﺎراﺣﺖ ﺑﻮد و ﻫﯽ راﻩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﯾﻪ دﻓﻌﻪ ﭘﺮدﻩ ﮐﻨﺎر ﻣﯿﺮﻓﺖ و ﻣﯿﻨﻮﺷﺖ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮدک و ﻧﻮﺟﻮان ﺑﺎ آﻫﻨﮓ …وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد ﮐﻪ ﮐﺎﻧﺎل ﻫﺎی ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮن دو ﺗﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺒﻮد، ﮐﺎﻧﺎل ﯾﮏ و ﮐﺎﻧﺎل دو

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، دوﺳﺖ داﺷﺘﯿﻢ ﻣﺒﺼﺮ ﺻﻒ ﺑﺸﯿﻢ ﺗﺎ ﭘﺎی ﺑﭽﻪ ﻫﺎ رو ﺳﺮ ﺻﻒ ﺟﻔﺖ ﮐﻨﯿﻢ… ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻋﯿﺪا ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﺧﺮﯾﺪ ﻋﯿﺪ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﮐﺪوم ﮐﻔﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮای ﭼﻪ ذوﻗﯽ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻗﺮارﻩ ﮐﻔﺸﻤﻮﻧﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﯿﻢ((( ﮐﻔﺶ ﺗﻖ ﺗﻘﯽ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ واﺳﻪ ﻋﯿﺪا ﺑﻮد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: ﺧﺎﻧﻮم اﺟﺎزﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ ﺳﻌﯿﺪی ﺟﯿﺶ ﮐﺮددددددد

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﻣﻘﻨﻌﻪ ﭼﻮﻧﻪ دار ﻣﯿﮑﺮدن ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮﻣﻮن ﮐﻪ ﻫﯽ ﮐﻠﻤﻮن ﺑِﺨﺎرﻩ، ﺑﻌﺪ ﭘﺸﺘﺸﻢ (( ﮐﺶ داﺷﺖ ﮐﻪ ﭼﻮﻧﺶ ﻧﭽﺮﺧﻪ ﺑﯿﺎد رو ﮔﻮﺷﻤﻮن

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮدﯾﻢ وﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﺮدﻧﻤﻮن ﭘﺎرک، ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﻣﺜﻞ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﯿﻠﻪ ی ﮐﻨﺎر ﺗﺎب، ﻫﻤﭽﯿﻦ ﻣﻠﺘﻤﺴﺎﻧﻪ ﺑﻪ اوﻧﯿﮑﻪ ﺳﻮار ﺗﺎب ﺑﻮد ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ، ﮐﻪ دﻟﺶ ﺑﺴﻮزﻩ ﭘﯿﺎدﻩ ﺷﻪ ﻣﺎ ﺳﻮار ﺷﯿﻢ، ﺑﻌﺪش ﮐﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺧﻮدﻣﻮن ﻣﯿﺸﺪ، دﯾﮕﻪ ﻋﻤﺮا ﭘﯿﺎدﻩ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﭘﺎﮐﻦ ﻫﺎی ﺟﻮﻫﺮی ﮐﻪ ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻮد ﯾﻪ ﻃﺮﻓﺶ آﺑﯽ، ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﻃﺮف آﺑﯿﺶ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﻮدﮐﺎرو ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ، ﻫﻤﯿﺸﻪ آﺧﺮش ﯾﺎ ﮐﺎﻏﺬ رو ﭘﺎرﻩ ﻣﯽ ﮐﺮد ﯾﺎ ﺳﯿﺎﻩ و .ﮐﺜﯿﻒ ﻣﯽ ﺷﺪ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، وﻗﺘﯽ ﻣﺸﻖ ﻣﯿﻨﻮﺷﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻦ رو ﺗﻮ دﺳﺘﻤﻮن ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪاﺷﺘﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﻋﺮق ﻣﯿﮑﺮد، ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﭘﺎک ﮐﻨﯿﻢ ﭼﺮب و ﺳﯿﺎﻩ ﻣﯿﺸﺪ و ﺟﺎش ﻣﯿﻤﻮﻧﺪ، دﯾﮕﻪ ﻫﺮ ﮐﺎر ﻣﯿﮑﺮدﯾﻢ ﻧﻤﯿﺮﻓﺖ، آﺧﺮ ﺳﺮ ﻣﺠﺒﻮر ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﺳﺮ ﭘﺎک ﮐﻦ آب دﻫﻦ ﺑﻤﺎﻟﯿﻢ، ﺑﻌﺪ ﺗﺎ ﻣﯿﺨﻮاﺳﺘﯿﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺑﺸﯿﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ، ﻣﯿﺪﯾﺪﯾﻢ دﻓﺘﺮﻣﻮن رو ﺳﻮراخ ﮐﺮدﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: از ﺟﻠﻮ ﻧﻈﺎاااااااااااااااام … ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، اون ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻫﺮ روزی ﮐﻪ ورزش داﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺎس ورزﺷﯽ ﻣﯽ رﻓﺘﯿﻢ ﻣﺪرﺳﻪ… اﺣﺴﺎس ﭘﺎدﺷﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺎ اﻣﺮوز ورزش دارﯾﻢ، دﻟﺘﻮن ﺑﺴﻮزﻩ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﺳﺮ ﺻﻒ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ۱۸۰ درﺟﻪ ﺑﺎز ﻣﯽ ﮐﺮدﯾﻢ ﺗﺎ واﺳﻪ رﻓﯿﻖ ﻓﺎﺑﺮﯾﮑﻤﻮن ﺟﺎ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد: آن ﻣﺎن ﻧﻤﺎران، ﺗﻮ ﺗﻮ اﺳﮑﺎﭼﯽ، آﻧﯽ ﻣﺎﻧﯽ کَ. ﻻ. ﭼﯽ

ﺷﻤﺎ ﯾﺎدﺗﻮن ﻧﻤﯿﺎد، ﮔﻮ
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/20 - 14:05 ·
3
bamdad
bamdad
آدم هايي هستند كه وقتي نيستند انگار چيزي كم داري

وقتي هستند انگار پشتت را به كوه سپرده اي خيالت راحت است وقتي بودنشان را كنارت حس مي كني

وقتي نگاهت مي كنند،صدايت مي زنند،كنارت قدم مي زنند و با تو حرف مي زننداز هميشه حالت بهتر است، قوت قلب مي دهد حضورشان.

آه كه چقدر كمند، نايابند و نايافتني، و چقدر دوست داشتني هستند و خواستني

و چه خوشبختي عظيميست بودنشان كنارت...

ناگزيرم از اين "اما"اما اين را هم مي دانيم كه بودنشان هميشگي نيست ،هيچكس براي هميشه نمي ماند گاهی مرگ آنها را از ما می گیرد و گاهی هم دست روزگار ...

این روح است که می ماند و جدايي تن ، امري ست تغيير نايافتني و اين ما هستيم كه بايد اين لحظه هاي بودن كنار هم را، اين اندك زمان هاي دوست داشتن را قدر بدانيم و شادي را مهمان هميشگي سفره ي دلمان كنيم ...

{-35-}
دیدگاه · 1393/06/9 - 23:46 ·
4
Majid
n.jpg Majid
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام این‌پا و آن‌پا می‌کرد،

نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟

گفت:گوسفندانم را رها کرده‌ام و آمده‌ام نان بخرم، می‌ترسم گرگ‌ها شکمشان را پاره کنند!

نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده‌ای؟

گفت:سپرده‌ام،

اما او خدای«گرگها»هم هست !
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/13 - 00:20 ·
5
رضا
رضا
bamdad تبریک نزدیک شما بستنی نعمت شعبه زده :)
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
Morteza
10482871_617754944998268_6569871750673673386_n.jpg Morteza
سرنخ هر سیگارم
زنی ست
که دنیا را
از فاصله ی همین دو انگشت می بیند
امروز
که نفس هایش
یکی در میان آه می کشند
و سایه اش
سرفه
سرفه
کوتاه تر می شود
باید همین حالا
تکلیف زندگی اش را روشن کنم
آنقدر به رگ هایم بنزین بزنم
تا کاری بر نیاید
از بغضی که در این انفجار می ترکد
پرده را
هر طور که می خواهی
روی جیغ هایم بکش
فرقی نمی کند
بوی گیس های سوخته ام را
باد
از درزهای پنجره
به تخت خواب تو خواهد آورد
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/30 - 14:55 ·
5
soheil
soheil
یه مررررررررد
باس یه جوری عطسه کنه که اَمواجش پرده گوش همسایه بغلی رو که داره جارو برقی میکشه پاره کنه :))))
پسری که دو ساعت فیگور بگیره و آخرش بگه : " چ "
پسر نیس که جوجه جوجه طلاییه ^_^
دیدگاه · 1393/04/28 - 15:17 ·
4
soheil
soheil
چه خوش گفت مولانا ..
شرح حال امروز ما ..

ای قـوم بــه حج رفتـه کجایید کجایید
معشــوق همیــن جـاست بیایید بیایید

معشــوق تــو همسـایه و دیــوار به دیوار
در بادیه ســـرگشته شمـــا در چــه هوایید

گــر صـــورت بی‌صـــورت معشـــوق ببینیــد
هــم خـــواجه و هــم خانه و هم کعبه شمایید

ده بـــــار از آن راه بـــدان خـــانه بـــرفتیــــد
یــک بـــار از ایـــن خانــه بــر این بام برآیید

آن خانــــه لطیفست نشان‌هـــاش بگفتیــد
از خــواجــــه آن خــــانـــــه نشانـــی بنماییـــد

یک دستـــه گــل کــو اگـــر آن بـــــاغ بدیدیت
یک گـــوهر جــــان کـــو اگـــر از بحر خدایید

با ایــــن همـه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
مولانا

چراغى كه به خانه رواست به مسجد حرام است ..
از زيادى مال خود به هموطنان خود انفاق كنيد نيكو تر است ..
قبله اى ما در كنار ما واطراف ما است نه در بت كده اى دشت هاى حجاز ..
چشم بصيرت ميخواهد كمى چشمانمان را باز تر كنيم ..
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/28 - 11:10 ·
4
...
...
Noosha
نداجان میدونی دردچیه؟
درداینه که:خودت دردداشته باشی..
امابخوای همدردی کنی باکس دیگه...
میدونم
میخواستی پدرت راتسلای خاطرباشی
ورفتی درکنارش نشسته
و
بااوحرفهازدی
ولیکن
بازبان بیزبانی
باچشمانی مملوازدرد
بانگاهی که پرده برمیداشتندازسربه مهراسرار
مگو!
پدرنیزباچشمانی مملوازغم تورانگریسته و
همچنان
هردویتان مملوازحس سکوت
فریادمیزدیدناگفته هایتان را...
آری!
جایی که
لبها به سکوت محکومند
این چشمهاهستند
که آزادانه سخن میگویند
بازبان بی زبانی!
نداجان
میدانی
دردکجاست؟
دردآنجاییست که
پدر
زل بزند به صفحه موبایلش وآلبوم عکس عزیز ازدست رفته اش رامرورکند

وهمچنان
مملوازحس سکوت
بغضش رافروداده
وقامت بودنش خم وخم وخمترگردد!
تابه ناگه
سکوت راجمله ای بس حزن آلودشکسته و
پدرگوید:"کاش بعدازشروین من بروم"
و
هردویتان
دربزمی غریبانه
مویه کنید
این داغ را...
آری !
نداجان
آخردردهمین است
که داغ عزیزی قامت یک مردراخم کند
و
دم برنیاورد..
متن ازنیما
تقدیم به شمعی که روزبروزدرحال آب شدن است..ندای بهترازجانم.

....هعی...
دیدگاه · 1393/04/10 - 04:30 ·
3
رضا
HTC-One-M8-vs-m7.jpg رضا
دیدگاه · 1393/04/7 - 14:47 در وبگردی ·
7
bamdad
bamdad
من و تو
هر یک به سهم خود
سوخته ایم و ساخته ایم
امیدها و زمستان هامان را
با هم قسمت کرده ایم
و زخم ها خورده ایم
تنها نه از دشمنان خونی
که نیز از دوستان دشمن خو(و این زخم چه دردناک تر است)
اما در این احوال
انگار نه طعم نان بهتر شده نه کتاب من
ما زندگی می کنیم و آمار و ارقامی فراهم می آوریم
که درد هنوز از آن بی بهره است
همچنان به عشق عشق می ورزیم
و به سهم خودمان
بی هیچ پرده پوشی
دروغگویان را به خاک می سپاریم
و با آنان که حقیقت را می گویند
زندگی می کنیم...

(پابلو نرودا )

{-15-}
دیدگاه · 1393/04/6 - 22:09 ·
3
Hooman
Hooman
خدایا، خطا از من است، میدانم! از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد” اما به دیگران دلسپرده ام
از من که سالهاست گفته ام “ایاک نستعین” اما به دیگران تکیه کرده ام…
اما تو رهایم نکن…
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/30 - 15:46 ·
2
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ