یافتن پست: #فنجان

...
...
فنجان قهوه رابرداشتم
گفت :نشکنی
افتادوشکست!
گفتم:به درک
دل من که نبود
دیدگاه · 1392/11/8 - 20:50 ·
9
...
...
عاشقانه هایی که برایت مینویسم
مثل آن چای هایی هستند
که خورده نمیشوند!
یخ میکنندو
بایددورریخت!
فنجانت رابده
دوباره پرکنم..
{-60-}
دیدگاه · 1392/10/20 - 23:32 ·
6
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
دلم نه عشق میخواهد نه دروغ های قشنگ



نه ادعاهای بزرگ نه بزرگ های پر ادعا



دلم یک فنجان قهوه داغ میخواهد و...



یک دوست که بشود با او حرف زد و...



پشیمان نشد!
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/11 - 19:13 ·
8
MahnaZ
WM1395114_694881277201600_345319488_n13920917669.jpg MahnaZ
متین (میراثدار مجنون)

جیره مختصریست...
مثل یک فنجان ...
و کنارش است ...
مثل یک حبه ...
را با نوش جان باید کرد...
نوش جانت باشد، لحظه های ...{-212-} {-217-}

داداش متین {-241-}

برخاستن از و درآمدن بر ، باشکوهترین هستی است
این باشکوه ترین، بر شما باد . . .{-218-}
{-231-} {-223-}
bamdad
bamdad
من تــلـخ شــده ام

مثل قــهوه فرانسه

بدون شیر و شــکر

فنجان را زمین بــگـذار

بیرون را نگــاه کــن

امشـب بــاران مــی بارد

و تــو خــیلــی زود

لای آن بــارانــی بُلـــند ســیاه

بــین آدمــها

طَــعم تــلـخ مــَــرا از یــاد مــی بَــری ! ! !
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/1 - 19:51 ·
5
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
زندگی کردن که به همین راحتی ها نیست جان من!

باید باشد بهانه هایی که نبودشان نابودت کنند...

مثل :خنده های کسی,نگاه خاصی,صدایی...

چشمهایی, تکه کلامهایی....

اصلا ادم باید برای خودش

نیمکت دو نفره ای داشته باشد ...

تاعصر به عصربه ان سربزند....

شب که شدبایدشب بخیرهایی را بشنود....


باید باشند کوچه ها وخیابان و پیاده رو های که...

از قدمهایت خسته شده اند.....

فنجان های قهوه ای که فالشان عشق باشد....


میزی در کافی شاپ باید شاهد خاطرات ادم باشد...

باید باشند ریتم ها وموسیقی هایی که دگرگونت کنند...

حتی بوی عطری خاص درزندگیت حس شود...

دست خطی که دلت را بلرزاند....

عکس که اشکت را دراورد......

باید باشد...
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/30 - 14:43 ·
7
bamdad
bamdad
به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم

به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم

به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم

به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم

به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید

به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم را

چون نهری گوارا نوشید

به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت

به خاطر روی زیبای تو بود

که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند

به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود

که دست هیچ کس را در هم نفشردم

به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود

که حرفهای هیچ کس را باور نداشتم

به خاطر دل پاک تو بود

که پاکی باران را درک نکردم

به خاطر عشق بی ریای تو بود

که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم

به خاطر صدای دلنشین تو بود

که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست

عزیزم...

عشق را در تو ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن

وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم

من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر

وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من بهار را به خاطر شکوفه هایش

زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را

به خاطر تو دوست دارم
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/22 - 18:40 ·
5
bamdad
bamdad
من آهسته عبور میکنم صدای گامهای خسته ام را نمیشنوم

باقی می مانم در خود و تاب میخورم در آهستگی زمان

و سرگیجه می گیرم از این سکون

جریحه دار می کنم حرمت حسابهای عمرم را

اما لذتی است بی پایان در لحظه لحظه عبور

هر چند آرام هر چند ساکت دوستش دارمفنجان قرمز عاشقانه
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/21 - 22:24 ·
6
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
آنگاه که نمادی از امید در فنجان قهوه ات نمی بینی

و در طالعت نیز خبری از معجزه نیست

بدان که خـــداوند

همه چیز را به خودت سپرده تا ..



بهترین ها را بسازی
... ادامه
صوفياجون
عکس۰۵۲۹.jpg صوفياجون
{-185-}{-185-}

برگ سیر تازه=3 عدد
تخم مرغ=3 عدد
لپه=1
فنجان مرغ یا گوشت اردک=نصف یا یک عدد کوچک
نمک و فلفل و زردچوبه=بمقدار لازم
اول برگ سیر را می شوییم وبا چاقو به اندازه نیم سانت همه را خرد می کنیم وبعد انرا خوب سرخ می کنیم کمی زرد چوبه میزنیم واردک یا مرغ را می گذاریم بپزدهمراه با لپه وبرگ سیر رااضافه می کنیم وقتی غذا ابش کم شد در آخر تخم مرغ را میریزیم {-185-}{-185-}
Noosha
Noosha
دلــــم بالــکنی می خواهـــد رو به شهـــر...
و کمی بـاد خنکــــ و تاریکـــــی ...
یکــــ فنجان بــزرگــــ قهوه ...
یکـــ جرعه تـ♥ـو ...
یکــــ جرعه من ...
و سـکوتـــی که در آن دو نگـــاه گـــره خـــورده باشـــد ...
بی کلام...
میـــــدانی...!؟
دلــــم یک "من" می خواهــد بـــرای تــو...
و یک "تــو" تـــا ابــــد بــرای من ...{-60-}
bamdad
bamdad
من که تصویری ندارم در نگاه هیچکس

خوب شد هرگز نبودم تکیه گاه هیچکس



کاش فنجانی نسازد کوزه گر از خاک من

تا نیفتد در دلم فال سیاه هیچکس

بهترین



تقدیر گلها چیدن و پژمردن است

سی کن هرگز نباشی دلبخواه هیچکس ...
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/29 - 22:45 ·
5
متین (میراثدار مجنون)
12.jpg متین (میراثدار مجنون)
امشب درمن غوغایی است
یک حس خوب باتوبودن
کنارپنچره
یک فنجان چای گرم
ستاره هایی که سوسو می زنند
ویک ماه زیبا
تمام اینها تداعی گرحضورتوست
امشب درمن غوغایی است
یک حس خوب باتوبودن
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/26 - 23:03 ·
4
ParNiyA
ParNiyA
زندگی جیره مختصری است…
مثل یک فنجان چـــــــــــــــای…
وکنارش عشــــــ ـق است …
مثل یک حبـــــــ ـه قند…
زندگی را با عشق،نوش جان بایـــــد کـــــــرد…
سهراب سپهری
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/26 - 03:08 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
57129174254104114915.jpg ıllı YAŁĐA ıllı


:

آرد ۲پیمانه

شکر ۱پیمانه

شیر ۱پیمانه

تخم مرغ ۱عدد

پودر کاکائو ۲قاشق غذاخوری

روغن مایع ۴قاشق غذاخوری

بکینگ پودر ۱قاشق مرباخوری

وانیل ۴/۱قاشق چایخوری

کاغذ کپسولی به مقدار لازم

فنجان به مقدار لازم

طرز تهیه:

۱.ابتدا تخم مرغ+شکر و وانیل را خوب هم بزنید سپس بقیه مواد را اضافه وخوب مخلوط کنید.




۲.حالا در فنجانها کپسولها را گذاشته واز مواد کیک داخل فنجانها بریزید به اندازه ای که نیمی از حجم فنجانها را پر کند.
۳.فنجانها را در قابلمه بچینید ودر داخل قابلمه آب بریزید تا حدی که ارتفاع آب تا نصف بلندی فنجانها باشد.
۴.قابلمه را روی شعله اجاق گاز با حرارت ملایم قرار دهید تا آب داخل قابلمه به جوش آید(در این مرحله در قابلمه را نمیگذاریم)بعد از اینکه به جوش آمد در قابلمه را با دم کنی بپوشانید حالا حرارت را کم کنید و۱۵ دقیقه زمان برای پخت کیک بدهید.
۵.بعد قابلمه را از روی حرارت برمیدارید بدون اینکه در قابلمه را بردارید و۱۰دقیقه به همین حالت کیک را استراحت دهید.بعد از ۱۰دقیقه استراحت در قابلمه را برداشته وکیکها را از داخل فنجانها در آورید.(مانند تصویر بالا)



نکته:

۱.این کیک را میتوانید با خامه و یا بستنی سرو کنید.*

۲.چون شیرینی کمی دارد برای عصرانه بسیار مناسب وبافت نرم وسبکی دارد.*
... ادامه
صوفياجون
karkan.ir_0412.jpg صوفياجون

مواد لازم-برای شش نفر

۱_ سبزى _ یک کیلو: جعفرى, تره, گشنیز, نعناع , کمى اسفناج و کمى خلواش(خنش) اگر در دسترس باشد

۲_ سیر _ یک و نیم بته

۳_ برنج _ یک قاشق غذاخورى

۴_ تخم مرغ _ ۴ عدد

۵_ آب نارنج یا آبغوره _ یک فنجان(تا حدى که ترش شود)

۶_ روغن یا کره _ تقریبا ۲۰۰ تا ۲۵۰ گرم

۷_ زردچوبه, فلفل و نمک _ به اندازه کافى






طرز تهیه

سبزى را تمیز کرده و شسته, ریز خرد میکنیم و با یک قاشق برنج شسته شده و با دو سه لیوان آب میپزیم. بعد سیر را پوست کنده و با کمى نمک با گوشت کوب له میکنیم و با کره یا روغن و کمى زردچوبه تفت میدهیم تا طلایى شود. وقتى که سبزى پخت نصف از سیر سرخ شده را به آن اضافه کرده و در بقیه سیر کمى دیگر روغن ریخته, تخم مرغ ها را در آن شکسته و سرخ میکنیم, تخم مرغهاى سرخ شده را همراه با نمک وفلفل و آب نارنج به سبزى اضافه کرده یکى دو جوش که زد و خورش جا افتاد برمیداریم. آب این خورش نباید زیاد باشد. آن را بدون سبزى خلواش هم میتوان تهیه نمود

توضیح: در غرب گیلان و شرق مازندران مقدار کمى گوشت استخواندار(استخوان قلم) را حدود ۱۰ دقیقه تا یک ربع در آب کم پخته و به مایع خورش اضافه میکنند
نويسنده : محمد سوبری{-35-}{-35-}
{-185-}{-185-}{-185-} امروز ناهار داشتیم یادم رفت از عکس بندازم {-185-}
LeilA
LeilA
یك روز صبح رییس بدون اینكه متوجه باشد زیپ شلوارش را بالا نكشیده وارد شرکت شد.
خانم منشی بلافاصله بلند شد و گفت: ببخشید رییس، آیا شما وقتی منزل را ترك كردید درب گاراژ را بستید؟

رییس كه متوجه منظور منشی نشده بود به دفترش رفت

و بعد از چند دقیقه متوجه موضوع شد و زیپ شلوارش را بالا كشید

و به یاد جمله طعنه آمیز خانم منشی افتاد.

سپس به بهانه یك فنجان قهوه، خانم منشی را به دفترش كشاند و پرسید:

وقتی شما دیدید كه درب گاراژ باز است آیا مازراتي من را هم كه آنجا پارك شده بود دیدید؟

خانم منشی لبخندی زد و گفت: نه قربان ندیدم.

تنها چیزی كه دیدم یك رنو درب داغون با 2 تا لاستیك كهنه بود .
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
؟

هوا بدجورى بود و آن و کوچولو حسابى مچاله شده بودند.
هر دو لباس هاى و به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند.
پرسید:«ببخشین خانم! شما دارین»
نداشتم و خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم.
مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به آنها افتاد
که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان شده بود. گفتم: «بیایین تو یه فنجون گرم براتون درست کنم.»
آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار نشاندم تا را کنند.
بعد یک فنجان و کمى و به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که کوچولو خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد.
بعد پرسید:« ! ؟ »
نگاهى به مبل هایمان انداختم و گفتم: «من اوه... نه!»
کوچولو فنجان را با احتیاط روى آن گذاشت و گفت: «آخه و اش به هم مى خوره.»
آنها درحالى که بسته هاى را جلوى گرفته بودند تا به نزند، رفتند.
هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم.
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
، ، ، ، یک و ، همه اینها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم.
هاى را از کنار بخارى، .
مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه .
... ادامه
...
...
فنجان قهوه رابرداشت
گفتم:نشکنی
افتادوشکست...
گفت:به درک
دل من که نبود...
{-41-}
دیدگاه · 1392/07/3 - 13:50 ·
6
♥هـــُدا♥
beba.png ♥هـــُدا♥
خسته ام
از تکرار این روزهای بی حوصله ی خاکستری
از این انتظار ؛
که دارد جان می دهد
می خواهم بخوابم
از راه که رسیدی ...
صدایم کن
من ؛
دو فنجان چای می ریزم
کنار پنجره ی رو به باغچه می نشینیم
باقی عمر زندگی می نوشیم!
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/2 - 23:06 ·
7
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ