شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

NEGAR

دیوونه
وحشی
سنگدل
ترسو
تیمارستانی
دورو
ابله
روانی
معتاد
حالا حرف اول هر کلمه رو کنار هم بزاری چی میشه؟؟

1 دیدگاه · 1392/06/25 - 16:09 ·

12

Noosha

#جعبه_های_کادویی
که بنده در این حیطه استادم... {-44-}

8 دیدگاه · 1392/06/25 - 15:34 در ابتکار و خلاقیت ·

10

ıllı YAŁĐA ıllı

#شفافیت #آب رو ببین اصن خيلي تميزه ... {-16-}

15 دیدگاه · 1392/06/25 - 13:34 ·

11

MahnaZ

روزی #مجنون از میان #سجاده #مرد #نمازگزاری عبور کرد.

# مرد گفت: هی!

مگر نمی بینی که با #معشوق خود #راز و #نیاز میکنم؟

#مجنون گفت: من که #عاشق #لیلی هستم #تو را #ندیدم

#تو که #عاشق #خدای #لیلی هستی چگونه #مرا #دیدی ؟

2 دیدگاه · 1392/06/25 - 03:28 ·

7

MahnaZ

در #مسابقه بین #شیر و #آهو

بسیاری از #آهوها

برنده می شوند

چون

#شیر برای #غذا می دود

و #آهو برای #زندگی !!!!!!

پس :

” #هدف #مهمتر از #نیاز است “

17 دیدگاه · 1392/06/22 - 02:59 ·

12

Majid

قسمت نشد ببینمت خدانگهداری کنم

فرصت نشد بمونم و از تو نگهداری کنم

گفتم اگه ببینمت دل کندن سخته برام

اگه یه وقت بگی نرو رفتن پر از درده برام

گفتم صداتو نشنوم ندیده از پیشت برم

پشت سرم زاری نکن چی کار کنم مسافرم

من میرم ولی باز تو بدون همیشه

یاد تو از خاطر من فراموش نمیشه

گل من!

خوب می دونی بی تو تک و تنهام

عزیزم!

اگه تو نباشی می میرم .......
نامه رو تا تهش بخون
گریه نکن دوجمله رم طاقت بیار

... ادامه

1 دیدگاه · 1392/06/20 - 14:31 ·

3

صوفياجون

رسم زمونه

دل دیگه زاری نکن اشکامو جاری نکن
آروم بگیر تو سینه رسم زمونه اینه
عشق و تمنا نکن باز منو رسوا نکن
فکر غرور خود باش خواهش بی جا نکن
به جای زاری دعا کن که بیاد اگه نمیخواد دعا کن که بخواد برگرده
خودش میدونه دنیای منه عشق و امید فردای منه پر درده
یه روزی بود که اون با من و تو مهربون بود
تو باغ عشقمون فصل بهار بی خزون بود
نامهربونش کردن بلای جونش کردن از ما جدا شد
فریب دشمن رو خورد منو از یادش برد یه بی وفا شد
#حمیرا

دیدگاه · 1392/06/19 - 22:01 در متن ترانه ·

8

MahnaZ

یک همسر #ایده ال برای #آقایون

18 دیدگاه · 1392/06/18 - 01:31 در عكس نوشته ·

10

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

Mostafa

والا =)) )))))

1392/06/24 - 00:37

ıllı YAŁĐA ıllı

{-202-} {-15-} {-157-}

1392/06/24 - 06:04

Mostafa

شوخی کردم بابا من فعلا قصد ادامه تحصیل دارم

1392/06/24 - 11:52

ıllı YAŁĐA ıllı

نه تو رو خدا بيا بچه پررو {-85-}

1392/06/24 - 12:57

MahnaZ

مصطفی ترسو... بلد نیستی دیگه...
خانوما همه اولشون این شکلین {-157-} بعد {-15-} بعد {-44-} بعد {-29-} بعد {-64-} و درآخر {-104-} که در این مرحله به گفته بزرگان مردان ب خوشبختی کامل میرسن {-32-} {-18-}

یلدا جون خوبی {-83-} به خودت نگریا من نظرمو کلی گفتم {-54-}

1392/06/24 - 14:39

Mostafa

مهناز داره این وسط معامله رو جوش میده دقت کردی بعد یلدا خیلیم دلت بخواد ورزشکار سالم تحصیل کرده و یه دستگاه هم که دارم دیگه مورد اُکازیونم اگه حالا تو هم بخوایی من پا نمیدم {-85-}

1392/06/24 - 22:32

MahnaZ

مصطفی من تو کار خیر پیش قدمم می جان قسم {-174-} ایشششششششششش چ ا خودش تعریف میکنه تو باشگاه رفتی این شکلیه خانوما باشگاه نرفته استیل خفنن {-165-} {-296-} دستگاه دارم پا نمیدم {-194-} مردم خونه و ماشین دارن این همه کلاس نمیزارن {-36-} {-138-}

1392/06/25 - 02:44

Mostafa

الان همین که به خفن بودن استیل من اعتراف کردی بسته =))
والا من که قصد ادامه تحصیل دارم گول حرفاتونم نمیخورم {-126-}

1392/06/25 - 03:06

MahnaZ

تو استیل داری اما با باشگاه درست شدی {-269-} باشگاه رو بزاری کنار پسرفت میکنی.. {-33-} تو ب تحصیلت ادامه بده {-194-} ایشششششششش... دوستمو از سر راه نیاوردم {-85-}

1392/06/25 - 03:45

Mostafa

1392/06/25 - 13:38

عیسی

سپاسگزاری

از کسانی که از من متنفرند سپاسگزارم آنها مرا قویتر میکنند.

از کسانی که مرا دوست دارند ممنونم آنان قلب مرا بزرگتر می کنند.

از کسانی که مرا ترک میکنند متشکرم آنان به من می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست.

از کسانی که با من می مانند سپاسگزارم آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می دهند.

...

+ نوشته شده در دوشنبه دوم مرداد 1391ساعت 13:47 توسط سعیــــد | نظر بدهید
فرصت بدین!
وقتی کسی حالش بده ، بهش چی بگیم؟

وقتی کسی حلش بده بهش نگید

ای بابا اینم می گذره ،

نگید درست میشه ،

نخواهید با جوک های مسخره بخندونینش ،

نمی خواد بخنده ، خنده اش نمی یاد . غصه داره می فهمین ؟ غصه !

براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین.

از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید.

حتی سعی نکنین نشون بدین که حالتون از اون بدتره.

از تجربیات بدتر خودتون یا اطرافیانتون نگین.

وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستید که باید حرف بزنین.

شما در حقیقت باید حرف نزنید.

باید دستش را بگیرید. بغلش کنید . تو چشم هاش نگاه کنید.

براش چای بریزید.

براش چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید . بذارید جلوش بعد حرف نزنید. بذارید اون حرف بزنه و فقط گوش کنید.

هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید.

فکر نکنید اگر حرف نزنید اتفاق بدی می افته.

شما جای اون آدم نیستید.

شما از بدو تولد جای اون زندگی نکردید.

پس نظریه و حرفاتون به درد خودتون می خوره.

بله ! دستش رو بگیرید. بغلش کنید. سکوت کنید.

اگه دلش خواست خودش حرف می زنه.

حتی اصرار نکنید که باهاتون حرف بزنه.

فقط بهش فرصت بدین!

+ نوشته شده در دوشنبه دوم مرداد 1391ساعت 13:46 توسط سعیــــد | یک نظر

+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم تیر 1391ساعت 9:35 توسط سعیــــد | یک نظر

چشمانم دیگر خسته اند

از بس چشم به در دوخته اند

از بس چشم به انتظار تو بوده اند

چشم به انتظار تو

انتظار آمدن تو

انتظار دیدن تو

پس بیا....که زنده بودنم وابسته است به زنده بودن و دیدن تو!!

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم تیر 1391ساعت 10:28 توسط سعیــــد | 3 نظر
بـرای تـو کـه نــه

دلـــم...!! بـرای تـو کـه نــه...!!

ولـــی...!!

بــرای روزهــای بــا هــم بـودنــمــان

س

... ادامه

دیدگاه · 1392/06/16 - 19:02 ·

5

Noosha

خیلی بدم میاد از این تغ تغه ها ... صداش رو مخ آدم را میره ...

با 1 هزاری هر جا که میری آلودگی صوتی راه میندازن ...

من که متنفرم. شما چی ؟

1- خوشم میاد

2- خوشم نمیاد

... ادامه

9 دیدگاه · 1392/06/15 - 00:08 ·

9

محسن

ای قلب بی تابم هم گریه زاری کن هم بی قراری کن وقتی قراری نیست مردم بود از سرت دور شد…
اشکم بی امان میریزد…
مهم نیست،اب روشنی است،ود

دیدگاه · 1392/06/14 - 01:10 ·

7

محسن

دلت اومد که بری دردو به من هدیه کنی
دلت اومد که بری منو پر از گریه کنی
دلت اومد که منو بزاری به حال خودم
چجوری دلت اومد حالا که عاشق توأم…

... ادامه

دیدگاه · 1392/06/14 - 01:06 ·

4

نگار

چه اسمی واسه دخترت میزاری؟

13 دیدگاه · 1392/06/12 - 15:09 ·

7

MahnaZ

شبی از شبها، #شاگردی در حال #عبادت و #تضرع و #گریه و #زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه #استاد خود را، بالای سرش دید، که با #تعجب و #حیرت؛ او را، نظاره می کند !
#استاد پرسید : برای چه این همه ابراز #ناراحتی و #گریه و #زاری می کنی؟
#شاگرد گفت : برای #طلب_بخشش و #گذشت #خداوند از #گناهانم، و #برخورداری از #لطف #خداوند!
#استاد گفت : #سوالی می پرسم ، #پاسخ ده؟
#شاگرد گفت : با #کمال #میل؛ #استاد.
#استاد گفت : اگر #مرغی را، #پروش دهی ، هدف تو از #پرورشِ آن چیست؟
#شاگرد گفت: خوب معلوم است #استاد؛ برای آنکه از #گوشت و #تخم_مرغ آن بهره مند شوم .
#استاد گفت: اگر آن #مرغ، برایت #گریه و #زاری کند، آیا از #تصمیم خود، #منصرف خواهی شد؟
#شاگردگفت: خوب راستش #نه ...!نمی توانم #هدف دیگری از #پرورش آن #مرغ، برای خود، تصور کنم!
#استاد گفت: حال اگر این #مرغ ، برایت #تخم #طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
#شاگرد گفت : #نه هرگز #استاد، مطمئنا آن #تخمها، برایم مهمتر و با #ارزش_تر ، خواهند بود!
#استاد گفت :پس #تو نیز؛ برای #خداوند، چنین باش!
همیشه #تلاش کن، تا با #ارزش_تر از #جسم ، #گوشت ، #پوست و #استخوانت؛ گردی.
#تلاش کن تا آنقدر برای #انسانها، #هستی و #کائنات #خداوند، #مفید و با #ارزش شوی
تا #مقام و #لیاقتِ_توجه، #لطف و #رحمتِ او را، بدست آوری .
#خداوند از تو #گریه و #زاری نمی خواهد!
#او، از تو #حرکت، #رشد، #تعالی، و با #ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
#نه #ابرازِ_ناراحتی و #گریه و #زاری را.....!

16 دیدگاه · 1392/06/12 - 03:08 در داستانک ·

10

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

MahnaZ

ممنون یلدایی.... {-173-} {-165-} {-134-} {-115-} {-49-}

1392/06/12 - 13:27

MahnaZ

ممنون نگار... {-189-}

خسته.... یادم نمیاد آخه خیلی وقت پیش درست کرده بودم... اما ب خوشگلیش می ارزه {-193-}

1392/06/13 - 01:06

نگار

{-64-}

1392/06/14 - 00:05

رضا

Mostafa گوگل همین مطلب رو بخونه هنگ میکنه

1392/06/14 - 00:25

Mostafa

1392/06/14 - 00:33

MahnaZ

خب رضا من میخام ملت هنگ کنن...

یعنی خیلی زیاد زدم.... ایشششششششششش دیگه نمیزنم {-85-}

1392/06/14 - 01:18

Mostafa

نه اتفاقا خوب کاری میکنی اینجوری ورودی از گوگل بیشتر میشه
داریم شوخی میکنیم باهات
بیشترم بزنی خوشحال تر میشیم

1392/06/14 - 01:26

MahnaZ

خااااااا {-155-}

1392/06/14 - 01:39

رضا

مهناز اتفاقا تگ زدن تو خیلی هم عالیه واقعا خوشم میاد درست و بجا تگ میزنی . بدون غلط !

1392/06/14 - 01:49

MahnaZ

اخی مرسی.. {-81-} الان کلی ذوق کرد... {-165-} {-90-}

1392/06/14 - 01:54

mahya

کودک ازاری!!!!!!!!!!!!!

1 دیدگاه · 1392/06/12 - 00:10 ·

3

MahnaZ

#بزنی #نازت می كنم ◄ #نازم كنی #دیوونت میشم ◄ #فراموشم كنی #بیادتم ◄ #بیادم باشی همیشه #باهاتم◄ #دوسم داشته باشی برات #میمیرم ◄ #تنهام بزاری #منتظرت می مونم ≈

╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬
╬♥═╬
╬═♥╬

این #قانون #معرفت #منه►

... ادامه

1 دیدگاه · 1392/06/10 - 20:30 ·

5

iman

اگه یه روز رفتی و برنگشتی بهت قول نمیدم منتظرت میمونم اما ازت یه خواهش دارم وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری

دیدگاه · 1392/06/10 - 15:51 ·

6

Mostafa

دوستان شعری که خیلی دوست دارین رو تو دیدگاه این پست بذارین اگه هم تونستین لینک دانلودشم بزارین که ما هم لذت ببریم

2 دیدگاه · 1392/06/9 - 01:37 در موسیقی ·

9

Noosha

زندگی یعنی كودك آزاری توسط یه مرد ...

2 دیدگاه · 1392/06/9 - 00:25 ·

7

نگار

اینم واسه تو گلم {-41-}

♥هـــُدا♥

4 دیدگاه · 1392/06/7 - 13:42 ·

11

iman

شما دخترا خجالت نمیکشید؟!
کلی ظرف هست که باید بشورید اونوخت نشستید اینجا؟

9 دیدگاه · 1392/06/6 - 23:37 ·

8

دیدگاه

رضا

#فید_سیاسی

1392/06/6 - 23:37

مائده

ایمان شما پسرا خجالت نمیکشید خونه بوی گند گرفته کیسه زباله رو نبردید بیرون؟ {-12-}

1392/06/7 - 00:11

iman

اولا ک تایم اشغال9شبه ن الان
دوما این کار شماست ن ما
سوما مگ شما زنا چیزی هم 2رست میکنین ک ازش اشغال ب وجود بیاد؟

1392/06/7 - 00:13

مائده

اولا مگه تایم ظرف شستن 12 شبه؟
دوما اگه بردن زباله کار ماست ظرفا هم دست شمارو میبوسه
سوما کارد بخوره به شکمت ..اگه درست نمیکردیم که تو الان رشد نمیکردی بشی این هوا

1392/06/7 - 00:15

iman

اولا ک اره شما ایقدر تنبلید ک میذارید واس الان
دوما ک ظرف شستن کار ضعیفه جماعته
سوما ادم کوفت بخوره از دست زنش بهتره بی منت
چهاروما من این هوا نیستم

1392/06/7 - 00:20

مائده

اولا و بالعکس شما هم خیلی تنبل و سستید و میزارید برای فردا صبح که دارید میرید بیرون
دوما که نظرت و با پستات هماهنگ کن یادم میاد بعضی از پستات از اینکه زن ضعیف باشه مخالف بودی...جدا از اون این ضعیفه اون قدری در توانش هست که ظرفارو رو سرت خراب کن
سوما کوفت میل کن شما کسی جلوتو نگرفته
چهارما حق باتوئه ریز میبینمت

1392/06/7 - 00:39

iman

اره تو خوبی {-314-}

1392/06/7 - 00:43

مائده

من خوبم {-195-}

1392/06/7 - 00:47

iman

آفرین20 امتیاز

1392/06/7 - 00:48

MahnaZ

سلاااااااااااااااااام {-94-}

دوستان گلـــــــــــــــــــم {-180-}

من اوومدددددم {-97-}

خوبین خوشین سلامتین.... {-155-}

دلـــــــــــــــــم براتون تنگی شده بودا... {-17-}

فعلا ی مدتی زیاد نمیتونم بیام... {-60-}

16 دیدگاه · 1392/06/5 - 13:01 ·

8

آخرین 10 دیدگاه · نمایش همه »

صوفياجون

سلام آجی قدم نو رسیده مبارک باشه یادت نره عکسشو بزاری ببینمشا. اسمشم بگو. خدا کنه همش از این سرشلوغیا باشه {-35-} {-94-} {-175-}

1392/06/5 - 13:31

MahnaZ

سلااااااااام صوفیا جون {-231-} مرسی عزیزم دیگه به جمع شماها پیوستم اگه بدونی این بچه چقد مارو اذیت کرد فقط منتظرم بزرگ شه حالشو بگیرم {-123-} باشه حتما عکسشم گرفتم دوربین گم شده پیدا نیست {-138-} اسمش آقا معید {-216-} فدات {-253-}

1392/06/5 - 13:37

صوفياجون

عمادمنم خیلی اذیت میکنه روزا میخوابه شبا تا صبح فقط گریه میکنه جیغ جیغوئه
منم تا صبح خواب ندارم از دستش {-169-} {-147-}

1392/06/5 - 13:40

MahnaZ

واسه ما هم همینطوریه ... با بیداری شبش مشکل نداریم ...مشکل اینه که شیر نمیخوره خیلی اذیت میکنه همش میخابه انگار کوه کنده... {-64-} ولی خیلی بیشلف شیرینه... خدا واسه همرو نگه داره واسه ماروهم نگه داره {-47-} اولین نوه از هر دو طرفه... {-41-}

1392/06/5 - 13:49

maryam

سلام خوش اومدی گلم
{-35-}

1392/06/5 - 13:50

صوفياجون

آخیییییییییییی اولیههههه پس اولین بار خاله شدی؟؟؟ {-45-} من چهارمین بار خاله شدم و نوه ششمیه بلاخره 9ماه تو راه بوده ما یه خرید میریم میام کلی خسته میشیم وای به حاله مسافر کوچولو هههههههههههه {-155-} {-26-}

1392/06/5 - 13:52

MahnaZ

سلاااااااااااام مریم جون {-99-} ممنون عزیزم... {-96-}

1392/06/5 - 14:11

MahnaZ

آره صوفیا جون اولین باره که خاله جون شدم... خدا همشونو واستون حفظ کنه. {-23-} {-47-} واقعا همه میگن.... بعدشم 11 روز زودتر حاج آقا تشریف آوردند هنو باورش نشده اومده ... {-138-}

1392/06/5 - 14:14

صوفياجون

آخییییییییییی ای جان {-64-} {-241-}

1392/06/5 - 14:15

MahnaZ

فدات صوفیای گـــــــــــــــــــل {-180-} {-173-}

1392/06/5 - 14:59

MONA

ماده گاو،سخت فرسوده،دندان ریخته
پیچ و تاب سال ها بر شاخ هایش
و آزرده از چوپان خشن
در چراگاه های اطراف می چرد

از صدای جویدن موش ها
در گوشه‌های طویله دل خوشی ندارد
و غمگنانه پهلوی گوساله اش
-کوساله سفیدش-نشخوار می‌کند

آه ،کودکش-نخستین مایه ی سروش-را
از او گرفتند
و پوستش بر میخی چوبی ،زیر سپیداری
در باد تکان می‌خورد

به زودی در گشتزار گندم سیاه
او نیز به سرنوشت کودکش دچار خواهد شد
ریسمانی به شاخ هایش
او را نزد قصاب خواهند برد

شاخ های رقت بار و بی رمق و شکوه آمیزش
در خاک فرو خواهد رفت
و به آرامی خواب بیشه ای روشن
و علفزاری سبز را خواهد دید. {-61-}

#سرکیی_یسنین

دیدگاه · 1392/06/4 - 21:54 ·

9

♥هـــُدا♥

#مــتن #آهنــگ #دار_و_نــدار
#آلبــوم #دیـــگه_میـــرم
#مجــید_خــراط

... ادامه

1 دیدگاه · 1392/05/31 - 11:57 در متن ترانه ·

3

یافتن پست: #زاری

تفکیک