خیلی جالبه ، آدم و حوا به محض ایبنکه اون میوه ممنوعه رو خوردن لباسشون افتاد و لخت شدن، هردو واسه اینکه شرم حیا داشتن زودی با گیاهان بهشت تنشونو پوشوندن ، منظور؟!! : شاید ، :
هروقت دیدی یه کاری یا رفتاری میخوای بکنی که احساس شرم وحیاتو تحریک کرد، به درست بودن اون رفتارت شک کن ،
اکثر گناها رو جوری باید انجام دادکه یا مخیانه باشه / یا وجدانتو ازقبل و بعدش راضی کنه ،
مثال : قدیما دختر پسرا پنهونی رابطه و رفت و اومد داشتن ، اما الان که عادی شده و وجدان همه راضیه ، علنی شده ...
آدم هرچه باتقواتر باشه ، محتاط تره و بیشتر نسبت به رفتاراش حساسیت نشون میده ، وبرعکس ...
الهی العفو.
دوزخ...برزخ...و......
جلدآبی...باتصاویرنفیس...
دارمشون چندین بارخوندمش.ون
سلام نیما جان
دوزخ ، برزخ و بهشت
یه شاهکار ادبی بزرگه
فوق العاده است
مخصوصأ دوزخش
هرچند یکم متنش از نظر ادبی سنگینه ولی من عاشقش هستم
کمدی الهی یه اثر حماسی هستش
میدونی که طرح اصلی نوشتن کمدی الهی رو دانته از یه داستان ایرانی از زمان زرتشت گرفته؟! اسم اون کتاب بوده "اورداویراف نامه" که داستان یه نفر به اسم اورداویرافه که در حالت خواب و بیداری به اون جهان سفر میکنه درست مثل دانته
من خیلی به اینجور نوشته ها علاقه دارم
مثل ایلیاد و اودیسه از هومر
یا حتی دکتر فاوست از گوته که داستان یه انسانیه که روحش رو به شیطان فروخته...
متاسفانه نخوندم.
1393/03/17 - 00:15سلام ازماست بامدادبهترازجانم...
چه جالب نمیدونستم...!
بامدادجان ...من نصف عمرم توکتابخونه هاطی شدو15سالش روصرف شعرکردم!
سینوحه روهم دوست دارم...
اگه تونستی سمک عیار6جلدی روهم گیربیارو بخون...
بهت پیشنهاد میکنم بخونیش رضا
کتاب جالبیه...
اول کتاب دانته میره به عالم اعراف یا بو قول خودش لیمبو
جایی که نه بهشته و نه جهنم و اهالی اون باید برای همیشه اونجا بمونن افرادی که آدمای خوبی هستن ولی چون مسیحی نیستن نمیتونن برن بهشت!!!
زکریای راضی ما هم اونجاست
همینطور یه پادشاه ایرانی که ازش به خوبی یاد میکنن که الان اسمش یادم نیست
بعدش میره به دوزخ و برزخ که اهالیش در راه بهشت هستن یعنی دارن عذاباشون رو تحمل میکنن و از کوه برزخ بالا میرن تا به بهشت برسن و در آخر به بهشت میره
هر طبقه ای از این سه مرحله مختص آدمای خاصی هستش و...
در کل جالبه کتابش
خوندنش رو بهت توصیه میکنم...
ببخشید رازی
سینوحه رو خوندم نیما
ولی سمک عیار رو نه ، تعریفش رو شنیدم
من عاشق کتاب خوندن و شعر خوندن و شعر گفتن هستم
عشق ادبیات و شعر و داستان دیگه
ولی خب متأسفانه نشد به شکل جدی دنبالش کنم...
ایشالافرصتش بوجود بیاد...
گارسیامارکزروهم دوس دارم البته اسم کتابش روحضورذهن ندارم!ولی میدونم مضمونش اینه که ابلیس برعلیه خدابرمیخیزدوخدامغلوب میشودودنیابدست ابلیس می افتد...
ازشاعران هم سهراب..مهدی اخوان ثالث..فروغ...شاملو...فریدون.م..رهی..وحافظ روهم بصورتVIPدوست دارم....
البته کارو...رومیپرستم...
جلال آل احمدوصادق هدایت روخیلی دوست دارم....ودکترروهم ب همچنین..
#سوگند به #روز وقتی #نور می گیرد و به #شب وقتی #آرام می گیرد که من نه تو را #رها کرد ه ام و نه با تو #دشمنی کرده ام. ( #ضحی 1-2)
#افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم #دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را ، که مرا به #سخره گرفتی. ( #یس 30)
و هیچ #پیامی از #پیام هایم به تو نرسید، مگر از آن روی گردانیدی. ( #انعام 4)
و با #خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو #قدرتی نداشته ام ( #انبیا 87)
و مرا به #مبارزه طلبیدی و چنان شدی که، گمان #توهم زده بردی خودت بر همه چیز #قدرت داری. ( #یونس 24)
و این در حالی بود که حتی #مگسی را نمی توانستی و نمی توانی #بیافرینی و اگر #مگسی از تو چیزی #بگیرد نمی¬توانی از او #پس #بگیری ( #حج 73)
پس چون #مشکلات از #بالا و #پایین آمدند و #چشمهایت از #وحشت فرورفتند، و #قلبت آمد توی #گلویت و تمام وجودت #لرزید چه #لرزشی، گفتم #کمک هایم در #راه است و #چشم دوختم ببینم که #باورم میکنی اما به من #گمان بردی چه #گمان هایی. ( #احزاب 10)
تا #زمین با آن #فراخی بر تو #تنگ آمد پس حتی از خودت هم به #تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ #پناهی جز #من نداری، پس #من به سوی #تو #بازگشتم تا #تو نیز به سوی #من #بازگردی، که من #مهربان_ترینم در #بازگشتن. ( #توبه 118)-
وقتی در #تاریکی ها مرا #بزاری خواندی که اگر تو را #برهانم با من #میمانی، تو را از #اندوه #رهانیدم اما باز مرا با #دیگری در #عشقت #شریک کردی. ( #انعام63-64)
این #عادت دیرینه¬ات بوده است، هرگاه که #خوشحالت کردم از من روی #گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت #سختی به تو رسید از من #ناامید شده¬ای. ( #اسرا 83)
آیا من #برنداشتم از #دوشت #باری که #می_شکست #پشتت؟ (#شرح 2-3)
غیر از من #خدایی که برایت 3خدایی کرده است؟ ( #اعراف 59)
#پس #کجا #میروی؟ ( #تکویر 26)
پس از این #سخن دیگر به کدام #سخن می خواهی #ایمان بیاوری؟ ( #مرسلات 50)
چه چیز جز #بخشندگیم باعث شد تا مرا که می بینی #خودت را #بگیری؟ ( #انفطار 6)
مرا به #یاد می آوری؟ من همانم که #بادها را میفرستم تا #ابرها را در #آسمان پهن کنند و #ابرها را #پاره #پاره به هم فشرده می کنم تا #قطره ای #باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو #اصابت کند تا تو فقط #لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن #قطره #باران، #ناامیدی تو را پوشانده بود ( #روم 48)
من همانم که می دانم در #روز #روحت چه #جراحت هایی برمی دارد، و در #شب #روحت را در خواب به تمامی #بازمیستانم تا به آن #آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به #زندگی برمی انگیزانم و تا #مرگت که به #سویم بازگردی به این کار #ادامه میدهم. ( #انعام 60)
من همانم که وقتی #می_ترسی به تو #امنیت میدهم ( #قریش 3 )
#برگرد، #مطمئن #برگرد، تا یک بار دیگه #با #هم #باشیم ( #فجر 28-29)
تا یک بار دیگه #دوست #داشتن #همدیگر را #تجربه کنیم. ( #مائده 54)
فدای خودتو گلت ...
1392/07/8 - 00:19سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام (ضحی 1,2-
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی. ( احزاب 10)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی. (انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شدهای.(اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)
پس کجا می روی؟ (تکویر26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6) مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم. (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)
قشنگ بود عزیزدلم
1392/05/7 - 19:01سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام
( ضحی 1-2)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی.
(یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.
(انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.
(یونس 24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری
(حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .
( احزاب 10)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن.
(توبه 118)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی
(انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شدهای.
(اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟
(سوره شرح 2-3)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟
(اعراف 59)
پس کجا می روی؟
(تکویر26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟
(مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟
(انفطار 6)
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود.
(روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم.
(انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم.
(قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم.
(فجر 28-29)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
(مائده 54)