یافتن پست: #بازگشتم

...
...
رفتم که بروم...
برای همیشه!
ولی بازگشتم...
تاباردیگر
برای لحظه ای هم که شده ببینمت..
وبروم...
ولیکن
تودیگر
آن توی همیشگی نبودی!
دگرنشان ازطراوت وسرزندگی درتونبود!!
آری!
توآن تویی نبودی که سراغ داشتم!
واین تعجب مرابرانگیخت
که چسان
درمدتی اندک چنین ساکت وغریبه مینمودی!
باتعجب آمدنم رابدرقه گرشدی
ومن توراخطاب قراردادم
وتوراخواندم
به زبان آشنای همیشگی...
وتوجوابم دادی..
ومن بسی خرسندگشتم
که توهمان تویی هستی که میشناختمت!
ولیکن
دیری نپایید
که سکوتی مملوازفریادبازبرتومستولی گشت!
سکوتی که ازبدووروددوباره ام
تورادربرگرفته بود و
ازتو
غریبه ای آشنابرای من ساخته بود...!
حال که این متن رابرایت مینگارم میدانم که درخوابی نازآرمیده ای وفردااین واگویه راخواهی خواند...!
آری!
من رفتم که بروم
برای همیشه..
وبازبه شوق دیدنت بازگشتم...
ولیکن
اینباراگربروم
دگر
بازگشتی نیست رفتنم را..
میروم که رفته باشم تاابد
ای غریبه آشنا..!
متن ازنیما
نیمه شب
دراتاقم
تهران
"تقدیم به تویی که نشناختمت"
{-60-}
دیدگاه · 1393/02/21 - 03:13 ·
5
Reza Babaei
1970833_821338391216409_212056977_n.jpg Reza Babaei
شخصی نزد حلاج اومد و گفت
من سالها ثروتم رو جمع کردم که به عربستان برم و خدا رو زیارت کنم
در راه که می رفتم به روستایی رسیدم که به خاطر جنگ ویران شده بود مردم زخمی بودن و سر پناهی نداشتند مقداری از ثروتم را خرج ساختن سرپناه و دارو برای مردم کردم
به روستای دیگری رسیدم کودکان یتیم و گرسنه را دیدم با باقی مانده ثروتم برای انها غذا تهیه کردم
به روستای دیگری رسیدم جوانی را دیدم زیر درخت نشسته بود تنها
و غمگین پرسیدم چرا ناراحتی گفت دختری که دوسش دارم پدرش گفته دخترش را به کسی میدهد که اسب داشته باشد
من اسبم را به او دادم
به خود امدم دیدم دیگر هیچ چیز ندارم
از ادامه دادن راه منصرف شدم و به شهرم بازگشتم
وبا نارحتی به حلاج گفت
من بعد از این همه سال انتظار نتوانستم خدا را زیارت کنم

و حلاج به او گفت
تو خدا را زیارت کردی
خدا سرپناهی نداشت
تو برای خدا سر پناه ساختی
خدا زخمی بود تو خدا را درمان کردی
خدا گرسنه بود تو خدا را سیر کردی
خدا تنها و غمگین بود تو خدا را از نهایی در اوردی
و حلاج در پایان گفت خدای حقیقی در هیچ کشوری و بر هیچ زیانی زندانی نیست
خدا یاری رساندن به انسانهاست
... ادامه
MahnaZ
khoda.jpg MahnaZ
... ادامه
♥هـــُدا♥
105256.jpg ♥هـــُدا♥
خدایا تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم.....

تورا بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم.............

تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم............

تورا گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم ...........

تو مرا چه دیدی که وفا دار ماندی؟
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها
Mohammad
Mohammad
خدایا

تو را غریب دیدم و غریبانه غریبت شدم

تو را بخشنده پنداشتم و گنهکار شدم

تو را وفادار دیدم و هر جا رفتم بازگشتم

تو مرا چه دیدی وفادار ماندی ؟!!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/28 - 02:22 ·
2
Noosha
roze_photo_17_20100807_1294125789.jpg Noosha
سلااااااااااااااام و شب همگی بخیر.بعد از غیبتی طولانی بازگشتم....خوشحالم که الان اینجام{-41-}
این گلای زیبا تقدیم به وجود نازنین همتون
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
نامــــــه ای از طرف خدا ب ماها{-35-}

ادامــــه (نظراتــــ)
مریم
مریم
دست هایم سالیان درازی رو به آسمان بود
و نگاهم
و چشم های امیدم
و نجواهای مرد افکنم

ولی ناله ها و نامه هایم را پاسخی نبود
...
راه افتادم

تا ببینم نامه هایم را به کدامین نامردی
می فرستم که نه پاسخم را می دهد

و نه تسکینی است بر دردم

سفر سختی بود

هر چه بیشتر می رسیدم
کمتر می یافتم

آری نامه هایم همه پوسیده بود
در صندوق پست

مخاطبی نبود

بازگشتم به خودم
پشت پلک های سکوت

در پس تنهایی
سنگ ها را وا کندم

زندگی را با چه معنی بدهم
اینک من؟

نه خدایی یافتم
و نه خقیقت نه یقین

نگاهم را از آسمان به
زمین افکندم

خدا نیست
ولی انسان که هست

منجی نیست
ولی انسان که هست

آن دختر بیگانه با چه معنی می دهد
به زندگی اش مگر؟

آنکه در واژه نامه ی کشورش
هیچگاه واژه ی خدا و پیامبر
و منجی نبوده...

رفتم
تا به سهراب رسیدم
آب هست، سیب هست
ولی ایمان نیست

ایمان
قلاب زنگزده ای بود
که به دیواری ناپیدا انداخته بودیم


دست هایم را از آسمان پایین آوردم
و دستان کسانی را فشردم که
آنها هم سالیان سال دست به
آسمان داشتند ولی پاسخی
نگرفته بودند...

کسانی چون من
که
این همه سال برای یک خیال

نامه ها و ناله ها می فرستادند
از
... ادامه

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ