یافتن پست: #مادرم

bamdad
bamdad
هیچوقت

واسه نگه داشتن کسی که تفاوتت رو با بقیه نمیفهمه


تلاش نکن.....


تنها کسی که وقتی به شکمش لگد زدم و از شدت شوق میخندید


مادرم بود
... ادامه
Noosha
1175538_475525419211165_359866067_n.jpg Noosha
زنی که با پنج شوهرش در یک خانه زندگی می‌کند!!

«راجو ورما»ی ۲۱ ساله هر شب در یک اتاق با ۵ شوهرش که با هم برادر هستند به سر می‌برد . او به هیچ وجه نمی‌داند که پدر فرزندش کدام یک از این ۵ برادر است و می‌گوید: «ابتدا کمی خجالت‌آور بود، اما الان من هیچ یک از آن‌ها را به دیگری ترجیح نمی‌دهم.»
«راجو» می‌گوید: «مادرم نیز با سه برادر ازدواج کرده بود و وقتی من ازدواج کردم، می‌دانستم که با هر ۵ برادر ازدواج می‌کنم.

اسم این کار رو چی میشه گذاشت؟

جهالت؟
نادانی؟
حماقت؟
فقر؟
فقر اندیشه؟{-16-}{-38-}{-36-}{-30-}
ebrahim
ebrahim
من به عشق در یک نگاه اول باوردارم.
چون از لحظه ای که چشم باز کردم
عاشق مادرم بودم
دیدگاه · 1392/08/26 - 00:06 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
2013-11-12_donbaler_1384237896818944_orig.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
amir hossein
amir hossein
به جون مادرم قسم میخورم که این پستو لایک کنم....
حالا که قسم خوردی لایک کن!
:@
...
مژه های مصنوعی ا طرح های عجیب و جال.jpg ...
مژه مصنوعی
صوفياجون
صوفياجون
{-7-}{-7-}{-7-}
زن و مردي چند سال بعد از ازدواجشون صاحب پسري ميشن و چند روز بعد از تولد بچه متوجه ميشن كه اون يه نابغه اس
بچه در يك سالگي مثل يك ادم بزرگ شروع به حرف زدن ميكنه و در دوسالگي به اكثر زبانها حرف ميزنه، در سه سالگي با اساتيد دانشگاه به بحث و تبادل نظر ميپردازه و در چهار سالگي پيش بيني هاي باور نكردني راجع به علم و پيشرفت اون ميكنه، در جشن 5 سالگيش در حضور همه فاميل اعلام ميكنه: من دقيقا يك سال ديگه ميميرم، مادرم 18 ماه بعد از من ميميره و پدرم يك سال بعد از مرگ مادرم ميميره!!!
پسر بچه همون طور كه گفته بود در شش سالگي ميميره و مرد بلا فاصله در چندين شركت بيمه همسرش رو بيمه عمر ميكنه
طبق پيش بيني بچه مادرش هم دو تاريخي كه گفته بود ميميره و ثروت هنگفتي بخاطر بيمه عمر زن نصيب مرد ميشه!!
مرد تصميم ميگيره يك سال باقي مانده از عمرش رو به خوشي بگذرونه، پس به سفرهاي تفريحي زيادي ميره، در بهترين هتلهاي جهان اقامت ميكنه، گران ترين خودروهاي دنيا رو براي خودش ميخره و در اخرين روز عمرش تمام دوستان و اشنايانش رو دعوت ميكنه، مهموني مفصلي ميگيره و اخرين شب زندگيش رو با يك دختر زيبا مشغول خوشگذروني ميشه...
صبح با صداي جيغ دختره از خواب پا ميشه و در حالي كه تعجب كرده بود كه چرا هنوز زنده اس ميپرسه چي شده؟؟
دختره جواب ميده: وكيل خانوادگي شما تو راهرو افتاده و هيچ حركتي نميكنه، فكر كنم مرده!!!!!
Noosha
006bb74a495a14d281758e20658ea7b0-425.jpg Noosha
@مادرم

تومرا می فهمی



من تورا می خواهم


وهمین ساده ترین قصه یک انسان است


تو مرا می خوانی


من تو را ناب ترین شعرزمان میدانم


وتو هم میدانی


تا ابد در دل من می مانی

{-60-} دلم خیلی برات تنگ شده مامان جونم...{-60-}
✔♥Дℓɨ♥✔
✔♥Дℓɨ♥✔
ادعای عشق میکنیم و فراموش کرده ایم رنگ چشم های مــــــــــــادرمان را !!!
به سلامتیشون …
♥هـــُدا♥
ال.PNG ♥هـــُدا♥
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
#ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﻣﺮﻭﺯ #ﺗﺮﺷﯽ ﻣﺨﻠﻮﻁ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ #ﺩﻣﭙﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﺣﻤﻮﻡ ﺑﻘﯿﻪ ﭼﯿﺰﺍ ﺭﻭ #ﺳﺎﻃﻮﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺗﻮﺵ... {-181-}{-137-}{-163-}
Mostafa
Mostafa
را و :

را و کرد، سرش را و خودش را تا میز و با گفت : ؟
معلم که از هایش می زد، به چشمهای و دخترک شد و داد زد: (#چند مشقاتو و رو و نکن ؟ ها؟
رو می خوام در بچه ی بی باهاش کنم )
را کرد… را به داد و گفت :
میدن… میشه مامانم رو کنیم که دیگه از نیاد… میشه برای بخریم که شب تاصبح گریه نکنه… اونوقت…
اونوقت داده اگه موند برای من هم یه که من دفترهای رو نکنم و بنویسم…
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم…
معلم صندلیش را به سمت چرخاند و گفت : سارا…
و کاسه چشمش روی شد…
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی؟
منم گفتم نه! میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه !
ıllı YAŁĐA ıllı
م.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
کیا این رو میکردن!؟ {-137-}
iman
iman
معلم اسم دانش آموز را صدا كرد، دانش آموز پاي تخته رفت ، معلم گفت: شعر بني آدم را بخوان ، دانش آموز شروع كرد:

بني آدم اعضاي يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوي به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

به اينجا كه رسيد متوقف شد ،معلم گفت: بقيه اش را بخوان! دانش آموز گفت: يادم نمي آيد ، معلم گفت: يعني چي ؟اين شعر ساده را هم نتوانستي حفظ كني؟! دانش آموز گفت:آخر مشكل داشتم مادرم مريض است و گوشه ي خانه افتاده ،پدرم سخت كار ميكند اما مخارج درمان بالاست، من بايد كارهاي خانه را انجام بدهم و هواي خواهر برادرهايم را هم داشته باشم ببخشيد، معلم گفت: ببخشيد همين؟!مشكل داري كه داري بايد شعر رو حفظ ميكردي مشكلات تو به من مربوط نميشه!در اين لحظه دانش آموز گفت:

تو كز محنت ديگران بي غمي

نشايد كه نامت نهند آدمي
... ادامه
LeilA
LeilA
اومدم خونه مادرم نمازش تموم شده بود، داشت دعا مي كرد ... تا منو ديد گفت: اينو مي گما خدا ....

نمي دونم داشت پشت سر من به خدا چي مي گفت ...
iman
iman
الان مادرم اومده میگه بیا دلستر بخور پسرم ، تعجب کردم میگم دستت درد نکنه !
میگه آخه از این تلخاست کسی نمیتونه بخوره …
دیدگاه · 1392/06/29 - 23:41 ·
7
parastou
parastou
از جمله سرگرمی های مادرم اینه که،
تو خونه بگرده و از این و اون بپرسه اگه اینو نمیخوای بندازم دور …
دیدگاه · 1392/06/25 - 14:22 ·
7
MahnaZ
968807_453790208049549_270814182_n.jpg MahnaZ
Mohammad
bahman-mofid2.jpg Mohammad
گفت و گوی خواندنی با : شغلم بازیگری است تا دم مرگ

NEGAR
NEGAR
یکی از فانتزیام اینه که دارم پوفک میخورم
بعد یهو تمام پفکا بریزه رو زمین…بعد مادرم ببینه بیاد بهم بگه:
نگار…عزیز دلم عیب نداره مامان قربونت بشه
الهی من فدات شم
خودم همشو جمع میکنم
نمیدونی چ حالی میده خدا
انگار به خر ینجه با دلستر هلو دادی
بعدش از خوشحالی سکته کنم بمیرم جنازمو ببرن
تو قسمت ذخیره های افق
اخه جدیدا میگن افق پر شده
اصن یه وضی:)
دیدگاه · 1392/06/21 - 23:48 ·
8
amir hossein
amir hossein
ابتدایی معلم :با مادرت تماس میگیرم
دانش آموز :اقا خواهش میکنم به مادرم نگید دیگه تکرار نمیشه
راهنمایی معلم :بامادرت تماس میگیرم
دانش اموز :آه چیکار کنم
متوسطه معلم :بامادرت تماس میگیرم
دانش آموز :سلام ما ام برسون ازش بپرس نهار چی داریم بعد بهم بگو
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/20 - 17:17 ·
8
صوفياجون
صوفياجون
ایتا گیلکی شعر کوچی زاکانه گیلان ره (سوکوله خانی)

ویریز دو واره صؤب بامو

آفتاو بامو جه پوشت کو

سیفیدی سر بزأ داره

خانِه کوکوری کوکو

سوکولِه خانِه کوکوری کوکو

سوکولِه تَرَ گِه دِ ویریز

جه تَمبلی خابان جیویز

ببون به فیکره تِه کاران

خاب نیبه زیندیگی ، عزیز

سوکولِه خانِه کوکوری کوکو

ویریز به اومّیده خودا

ببون جه غورصه ئن جودا

خودا کومَک کُنه هَمَش

بنده یه خؤ یاد بوکودا

سوکولِه خانِه کوکوری کوکو

فوچی چوما واکُنمَه

مِه دیمانا آو زنمَه

آفتاو ِ خنده یا دینَم

خندا مِه لب نیشانَمَه

سوکولِه خانِه کوکوری کوکو

مِه مار ، مِه ناما دوخانِه

سوفره کناری نیشانِه

کره ، مورَبّا و عسل ...

سوفره مئن گرمه نانِه

سوکوله خانه کوکوری کوکو

مِه پئر شِه دومبال ِ خؤ کار

خانَه صفا دیهه مِه مار

من مِه کیتابا اوسانَم

مَدَرسِه شَم ، جان ِبرار

سوکولِه خانه کوکوری کوکو

کــــلّه نــــــــوا بیبه چُتَن

جان دارمَه تا به مِه تَن

درس خانَم ، درس خانَم

خدمت کنم به مِه وطن

سوکوله خانِه کوکوری کوکو
واگردان فارسی :



برخیز ، دوباره صبح آمده است

آفتاب از پشت کوه در امده است

سپیده دم سر زده است

خروس قوقولی قوقو می خوانَد

خروس قوقولی قوقو می خوانَد

خروس تو را می گوید دیگر برخیز

از خواب های تنبلی رها شو

به فکر کارهای خودت باش

خواب برای تو زندگی نمی شود ، عزیزمن

خروس قوقولی قوقو می خواند

برخیز به امید خداوند

از غصه و غم جدا باش

خداوند کمک می کند همیشه

آن بنده ی خودش را که از او یاد می کند

خروس قوقولی قوقو می خواند

چشم های فرو بسته ام را باز می کنم

بر گونه های ام آب می زنم

خنده ی آفتاب را تماشا می کنم

بر لب ام خنده را می نشانم

خروس قوقولی قوقو می خواند

مادرم ، نام مرا صدا می زند

کنار سفره می نشاندم

کره ، مربا و عسل ....

نان داغ و تازه هم در سفره موجود است

خروس قوقولی قوقو می خواند
1 دیدگاه · 1392/06/17 - 23:40 در گیلک ·
9
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ