یافتن پست: #نگاهی

๓เรร-รєթเ๔єђ
๓เรร-รєթเ๔єђ
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست…
iman
iman
پسرها:

۱- با ماشين ميرن به بانک، پارک ميکنن، ميرن دم دستگاه عابر بانک.
۲- کارت رو داخل دستگاه ميذارن.
۳- کد رمز رو ميزنن، مبلغ درخواستی رو وارد ميکنن.
۴- پول و کارت رو ميگيرن و ميرن.

دخترها:

۱- با ماشين ميرن دم بانک.
۲- در آينه آرايششون رو چک ميکنن.
۳- به خودشون عطر ميزنن.
۴- احتمالاً موهاشون رو هم چک ميکنن.
۵- در پارک کردن ماشين مشکل پيدا ميکنن.
۶- در پارک کردن ماشين خيلی مشکل پيدا ميکنن.
۷- بلاخره ماشين رو پارک ميکنن
۸- توی کيفشون دنبال کارتشون ميگردن.
۹- کارت رو داخل دستگاه ميذارن، کارت توسط ماشين پذيرفته نميشه.
۱۰- کارت تلفن رو ميندازن توی کيفشون.
۱۱- دنبال کارت عابربانکشون ميگردن.
۱۲- کارت رو وارد دستگاه ميکنن
۱۳- توی کيفشون دنبال تيکه کاغذی که کد رمز رو روش ياداشت کردن ميگردن.
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است
زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است

هر نگاهی می تواند خلوتم را بشكند
كوزه‌ی تنهایی روحم سفالی تر شده است

آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آب
ماهِ در مرداب این شب ها هلالی تر شده است

گفت تا كی صبر باید كرد؟ گفتم چاره چیست؟!
دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده است

زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آن
تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده است

ماهی كم طاقتم! یک روز دیگر صبر كن
تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده است


دیدگاه · 1392/06/15 - 10:20 ·
8
شهرزاد
شهرزاد
نگاهی‌ عمیق به تقویم سر رسیدش
فهمید وقت تفریح سر رسیده

سر در گم تو کوچه‌ها سرگردونه
کاش میشد خدا قدیما رو برگردونه

گذشته‌هایی‌ که تو زمان حال مرده
جوونی‌ که تو چشماش یه فرد سالخورده

و اون قربانی منم که حالا تقریبا باختم
از آدمای اطرافم اهریمن ساختم

از پدر مادر هیچ خیری وقتی‌ من نبینم
انتظار داری دیگران رو اهریمن نبینم؟

عشق رو از کجا ببینم من با دو تا چشمم؟
از پدر مادری که میخوان جدا بشن؟

به ما که رسید دنیا دهن باز کرد
درد رو ریخت رو سرم و من رو برانداز کرد

من تو دلم از شما داشتم تصویر با هم
تیکّه پاره شدم از این تصمیم ناحق

وقتی‌ دنیا اینو که مخصوصاً بسوزم
چی‌ کار کنم؟ دلمو با نخ سوزن بدوزم؟

این دفعه منم که دارم شما رو نصیحت می‌کنم
من یه مردم که دارم دائماً وصیت می‌کنم
...
... ادامه
محسن
محسن
همیشه نگاهی را باور کن که وقتی از اون دور شدی در انتظار باشه.
دیدگاه · 1392/06/14 - 01:01 ·
5
MahnaZ
MahnaZ
و

به که دائم می شد گفت :
تو باید یاد بگیری که خودت رو کنی و و باشی.
و بعد تعدادی به او داد و خواست هر بار که می شه یکیش رو به بکوبه!
روز اول به زد.
روز دوم تا و ...!
او هر روز وقتی اتاقش رو می دید تلاش می کرد تا کمتر بشه وتعداد هائی که به می کوبید مدام و می شد.
تا اینکه روزی گفت :
از این به بعد به نزن و هر وقت تونستی خودت رو کنی و جلوی رو بگیری ، یکی از اون ها رو بکش.
چند روز بعد همه ها از کشیده شده بودند.
که خیلی بود از بخاطر شدن کرد و گفت :
خیلی خوبه که دیگه نمی شی ، ولی یه نگاه به اتاقت بنداز.
نگاهی به انداخت ، چیزی که به دیده می شد های زیادی بود که اون رو و کرده بودند.
ادامه داد :
اتاقت دیگه مثل اش نیست.
وقتی با با صحبت می کنی ، هات در اونها چنین رو ایجاد می کنه.
اگر هم دیگه به ادامه ندی ، می مونه.
کاشکی قبل از و دیگران کمی فکر کنیم.
روی ها و داشته باشیم.
و ها به .
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
یک ، روزی با مکالمه ای داشت:
" ! دوست دارم بدانم و چه شکلی هستند؟"**
آن #روحانی را به سمت دو هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛
نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک وجود داشت که روی آن یک بود؛
و آنقدر بوی خوبی داشت که آب افتاد .!** **
که دور نشسته بودند و حال بودند.
به نظر#قحطی زده می آمدند.. آنها در دست خود هایی با داشتند
که این ها به وصل شده بود
و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند خود را داخل ببرند تا خود را کنند.
اما از آن جایی که این ها از بود،
نمی توانستند را برگردانند و را در خود فرو ببرند ..**
با دیدن صحنه و آنها شد.
گفت: " را دیدی!"** **
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و در را باز کرد.
آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک با یک روی آن، که را آب انداخت!**
، مثل جای قبل همان های را داشتند،
ولی به اندازه کافی و بوده، می گفتند و می خندیدند.
گفت: " فهمم !"** **
جواب داد: " است! فقط احتیاج به یک دارد!
می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر بدهند،
در حالی که آدم های تنها به خودشان فکر می کنند !"** **
iman
iman
ﯾﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ.. ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ
ﮔﻔﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﻭ ﺑﯽ ﻋﻠﺖ ﺧﻠﻖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ
ﺑﻌﺪﺵ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ :l
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/6 - 23:53 ·
8
ıllı YAŁĐA ıllı
14f9a37189663ff106893e2c509647f3.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
اینم...
DJ cat {-138-}
iman
iman
ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻓﺴﺖ ﻓﻮﺩ

ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻱ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﻏﺬﺍﺷﻮ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ
ﯾﮏ ﮔﺎﺯ ﺍﺯ ﺳﺎﻧﺪﻭﯾﭽﺶ ﺧﻮﺭﺩ , ﺭﻓﺖ
ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻏﺬﺍﯼ ﻃﺮﻑ
ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺑﻠﻌﯿﺪﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ
ﻧﮕﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺸﻮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ
هیچی دیه عین خر تو گل مونده بودیم
دله هم خودتی
... ادامه
NILOOFAR
NILOOFAR
وقتی سر خط می نویسیم :

زندگی .........

نیم نگاهی هم به آخر خط داشته باشیم که کج نرویم !

زیرا زندگی یک بوم نقاشی است که در آن از پا کن خبری نیست.
... ادامه
Morteza
Morteza
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟ هیچ!!!
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 12:05 ·
6
iman
iman
از یک عاشق شکست خورده پرسیدم:

بزرگ ترین اشتباه؟ گفت عاشق شدن

گفتم بزرگ ترین شکست؟ گفت شکست عشق

گفتم بزرگترین درد؟ گفت از چشم معشوق افتادن

گفتم بزرگترین غصه؟ گفت یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

گفتم بزرگترین ماتم؟ گفت در عزای معشوق نشستن

گفتم قشنگ ترین عشق؟ گفت شیرین و فرهاد

گفتم زیبا ترین لحظه؟ گفت در کنار معشوق بودن

گفتم بزرگترین رویا؟ گفت به معشوق رسیدن

پرسیدم بزرگترین ارزوت؟ اشک تو چشماش حلقه زدو با نگاهی سرد گفت: ( مرگ
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/22 - 00:21 ·
7
صوفياجون
صوفياجون
تو خیابون لم داده بودیم به یه ماشین مازراتی یک میلیارد و 200 میلیونی
یه پسره اومد بهم گفت ماشین خودته یا بابات؟
نیم نگاهی بهش کردم و گفتم دوست داشتی تو هم یکیشو داشتی؟ سوئیچشو درآورد سوارش شد و رفت.
درجا گرفتم الانم تحت درمانم!{-75-}{-75-}{-137-}
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را

حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

حالا که مقدر شده آرام بگیرم

سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

بگذار که درها همگی بسته بمانند

وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/20 - 23:33 ·
3
Morteza
Morteza
مــــادرم!روزهاست که انتظار این لحظه را می کشم تا ناب ترین و زیباترین کلمات را نثار وجود پاک و مبارکت کنم،
ولی افسوس
کلمات حقیرتر از آنند که شایستگی بیان مهر تو را داشته باشند و کوچکتر از آنند که تجلی دهنده معنای حقیقی نگاه پر مهر تو باشند; نگاهی که به تمام هستی می ارزد.
مادرم باور کن چیزی در این دنیا نیست که لایق جبران و هدیه به محبت های تو باشد و باور کن هیچ چیزی در این دنیا نیست که تداعی کننده آغوش پر مهر تو باشد.



فقط بگذار ساده بگویم:

مــــادرم!
چون تو نماز خوانده ای
خدا
پرست شدم!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/20 - 18:57 ·
4
♥هـــُدا♥
جــدایی (1261).jpg ♥هـــُدا♥
بهم گفت:خوب اسمی واسه زنا انتخاب کردن

ضعیفه...واقعا ضعیفه!

یه نگاهی بهش کردم و گفتم:

ضعیف شمایی که

با دیدن یه دکمه باز زن و..... دوتا پاهات شل میشه

آره عزیزم دیگه نگو زن ضعیفه!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/19 - 13:40 ·
8
Morteza
Morteza
روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد!
تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم! در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد...

سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟!

جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!
... ادامه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
از دور دوستت داشتم !
بی هیچ عطری
آغوشی
نگاهی
یا حتی بوسه ای
تنها دوستت داشتم …
اما حالا اگه دور شی …
چه کنم با اینهمه وابستگی …
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/15 - 13:33 ·
2
مائده
65981953631782653289.jpg مائده
نگاه
کودکی ها بازگرد
من نفس می خواهم
من صدای خر خر چرخ و فلک می خواهم
خسته ام از کوله بار درس و مشق زندگی
من نگاهی نو به زیستگاه زمین
من نگاهی نو به عرش و وسعت ایران زمین می خواهم
خردسالی مگذر،دل من حسرت دیدار تخیل دارد
نوجوانی بگذر، ذهن من از پرسش بی پاسخ این روزگار بیزار است
ای جوانی مگذر،
مگذار در حسرت دیدار تو ،مثل ابر تکه پاره ،مثل خواب ناتمام، باقی بماند این دلم
بازگرد ،روزهای تلخ و شیرین خیالم گم شده
بازگرد ان روز ها را پس بده
"بازگرد ان روز ها را خط بزن"
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/15 - 01:55 ·
9
شهرزاد
شهرزاد
نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه

دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه

به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا

من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا

خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی

همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی

بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم

نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم

تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم

کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم

تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی

نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی

خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی

همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم

نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم
... ادامه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
دندانپزشک آخرین دندان گرگ را کشید، نگاهی به صورت گرگ انداخت و پوزخندی زد…! 
گرگ زیر لب گفت:
بخند… این است عاقبت گرگی که عاشق گوسفندی شده باشد…!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:59 ·
4
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
***

به جای شاخه گل بر گورم ای دوست

نگاهی کن نگاهی عبرت اندوز

چه دانستم که اینجا خواهم آمد

به غفلت گشته بودم من شب و روز

تو عبرت گیر از خاکم برادر

دمادم تو رضای حق بیاندوز


****
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:27 ·
1
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
باد میــانــِـ شـاخــه ها وزیــدن گـرفت و بـرگهای زرد بـه روی زمیــن افتــاد...
طفـلک نهــالـِـ کـوچـک ...
خیـــال کـرد دنیــا بـه پایـــان رسیـده است!!!
.
.
.
درختــِـ پیــــر به او نگاهی کرد و گفت :
غصــه نخــور ؛ بهـــار در راه است
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:13 ·
1
صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ