یافتن پست: #ویران

شهرزاد
شهرزاد
باز دل آسمان گرفته....

بغضش را با تمام وجود حس میکنم

از ان بغضهاست که اگر بشکند ویران می کند

خوش به حال اسمان که گهگاه بغض دارد و گهگاه ویران میکند

اسمان نمی داند که دل من تا ابد بغضی دارد که یارای شکستن ندارد

خدایا کمکم کن برای یه شروع تازه

برای فکر نکردن به خیلی چیزها .....

برای فکر نکردن به خیلی آدم ها

که آزارشون رو در لفافه ی محبت به وجودم وصله زدند...

و دور شدن .......

سرم با دیگران گرم است ، دلم با تو.

دلم را استوار کرده ام،

که دل نبندم.

نه به چشمهای بیگانه ای.

نه به حرفهای بیگانه ای.

می خواهم آزاد باشم.

از قید تملک خود و دیگران ...
... ادامه
صوفياجون
HM-2013431363376527901380022748.4382.jpg صوفياجون
از ام...
من از ...
در وجود مادری رشد کرده ام و روزی کودکی در وجودم رشد خواهد کرد...
من ...
با تمام حساسیت های دخترانه ام...
با تلنگری بارانی میشوم...
با جمله ای رام میشوم...
با کلمه ای میشوم...
با فریادی ...
با پشت کردنی میشوم...
ب راحتی میشوم...
با پیروزی به میرسم...
هنوز هم با حرف میزنم...
هنوزم هم برایشان میخوانم...
هنوزم هم با خانه را به میکشم...
هنوزم هم برای#شکلات جان میدهم...
هنوزم هم با شکلات را میخورم...
من دخترم...
پر از ...
هرگز مرا نخواهی دانست...
هرگز سرچشمه را نمی یابی...
هرگز مرا ...
مگر از نسلم باشی...
مگر از جنسم باشی...
من دخترم...
از نسل لیلی...
از جنس شیرین...........{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}{-41-}{-41-}{-189-}{-189-}
{-171-}{-171-}
♥هـــُدا♥
06yudoq99o65mzuk0v6p.jpg ♥هـــُدا♥
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام

دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو

دردش متفاوت باشد ویرانم می کند

من از دست رفته ام ، شکسته ام

می فهمی ؟

به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛

اما اشک نمی ریزم

پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/27 - 13:49 ·
5
๓เรร-รєթเ๔єђ
๓เรร-รєթเ๔єђ
فراق و دوریت دیوانه ام کرد / چو مجنون راهی ویرانه ام کرد
چنان داغی به دل ماند از جدایی / که با هر آشنا بیگانه ام کرد
ıllı YAŁĐA ıllı
100dc93eb8562ba8c8d6450ccddbfa27.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
این مثنوی حدیث پریشانی من است
بشنو که سوگنامه ی ویرانی من است
امشب نه این که شام غریبان گرفته ام
بلکه به یمن امدنت جان گرفته ام
گفتی غزل بگو، غزلم! شور و حال مرد
بعد از تو حس شعر فنا شد، خیال مرد
گفتم مرو که تیره شود زندگانیم
با رفتنت به خاک سیه می نشانیم
گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد
بر چشم باز فرصت دیدن نمی دهد
وقتی نقاب محور یکرنگ بودن است،
معیار مهرورزیمان سنگ بودن است،
دیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی است
اصلا کدام احمق از این عشق راضی است
این عشق نیست، فاجعه ی قرن آهن است
من بودنی که عاقبتش نیست بودن است
حالا به حرف های غریبت رسیده ام
فهمیده ام که خوب تو را بد شنیده ام
حق با تو بود، از غم غربت شکسته ام
بگذار صادقانه بگویم که خسته ام
بیزارم از تمام رفیقان نا رفیق
اینها چقدر فاصله دارند تا رفیق
من را به ابتذال نبودن کشانده اند
روح مرا به مسند پوچی نشانده اند
تا این برادران ریاکار زنده اند
این گرگ سیرتان جفاکار زنده اند
یعقوب درد می کشد و کور می شود
یوسف همیشه وصله ی ناجور می شود
اینجا نقاب شیر به کفتار می زنند
منصور را هر آینه بر دار می زنند
اینجا کسی برای کسی، کس نمی شود
حتی عقاب در خور کرکس نمی شود
جایی که سهم مرد به جز تازیانه نیست
حق با تو بود، ماندنمان عاقلانه نیست
ما می رویم چون دلمان جای دیگر است
ما می رویم هر که بماند مخیر است
ما می رویم گرچه ز الطاف دوستان
بر جای جای پیکرمان زخم خنجر است
دلخوش نمی کنیم به عثمان و مذهبش
در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است
ما می رویم مقصدمان نامشخص است
هر جا رویم بی شک از این شهر بهتر است
از سادگی است گر به کسی تکیه کرده ایم
این جا که گرگ با سگ گله برادر است
ما می رویم ماندن با درد فاجعه است
در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است
دیریست رفته اند امیران قافله
ما مانده ایم قافله پیران قافله
این جا دگر چه باب من و پای لنگ نیست
باید شتاب کرد مجال درنگ نیست
بر درب آفتاب پی باج می رویم
ما هم بدون بال به معراج می رویم
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/23 - 18:23 ·
6
صوفياجون
صوفياجون
من از بی نیازی به ثروت رسیدم
که از بی نیازان غنی تر ندیدم
برای رسیدن به آرامش دل
من از مال دنیا چه آسان بریدم

من از بی نیازی به ثروت رسیدم
که از بی نیازان غنی تر ندیدم


خدایا من از تو دولت نمی خواهم
مطاع دنیا و شوکت نمی خواهم
فقط به لطف بی کرانت
به من عطا کن آرامش خاطر
ای خالق قادر


خدایا من از تو دولت نمی خواهم
مطاع دنیا رو شوکت نمی خواهم
فقط به لطف بی کرانت
به من عطا کن آرامش خاطر
ای خالق قادر

فقط به لطف بی کرانت
به من عطا کن آرامش خاطر


من از بی نیازی به ثروت رسیدم
که از بی نیازان غنی تر ندیدم

من مشتری دائم می خانه ی عشقم
سرمست و خراباتی پیمانه ی عشقم

با من سخن از قصر سلیمان نتوان گفت
درویش صفت عاشق ویرانه ی عشقم

با من سخن از قصر سلیمان نتوان گفت
درویش صفت عاشق ویرانه ی عشقم

من از بی نیازی به ثروت رسیدم
که از بی نیازان غنی تر ندیدم
MahnaZ
MahnaZ
گاه برای باید کرد، گاه برای باید ، و در اوج باید !
دیدگاه · 1392/06/19 - 02:35 ·
6
sarah
sarah
بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است.
اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است:
افسانه حاکی از آن است که در قرن ۱۵، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.
فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.
پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که هر یک از زنان دربند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.
ناگفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند بسیار تماشایی بود!
به نظرشما اگه قضیه بر عکس بود آقایان چه کار می کردند؟!{-30-}
MahnaZ
o9524_m_o_t_fanteze200.gif MahnaZ
میزند
کسی بر این
؟ تو ای ناخوانده
! تو هم بزن
بر این .
... بزن
صدای
میان خالی
میکند
ی .

از این دل بگذر
یقین بیرون این
، دارند.
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/16 - 01:27 ·
7
صوفياجون
85fx0atsd0harim1w0hv.jpg صوفياجون
!
خرگوش تقلبی (Falscher Hase)

برای تهیه خرگوش تقلبی، گوشت چرخ کرده به همراه تخم مرغ آب پز شده در درون فر اجاق گاز قرار گرفته و بریان می شود. در زمان جنگ جهانی دوم که آلمان ویران شد و مردم غذایی برای خوردن نداشتند، برخی برای تهیه این غذای ساده بجای استفاده از گوشت خرگوش که نایاب و بسیار گران بود. از گوشت گربه استفاده می کردند.
{-15-}{-163-}
...
...
دیوانه دریغا!دل دیوانه پرستد
هیهات!که کولی دل ویرانه پرستد
دیوانه دلم کولی هرکوی وگذرشد
ازدست دل یارکه بیگانه پرستد
شعراز:نیما{-35-}
دیدگاه · 1392/06/6 - 19:03 ·
4
رضا
رضا
مرا ویرانه دل است اگر تو باشی .
...
...
ویرانه نه آنست که
جمشیدبناکرد
ویرانه نه آنست که فرهادفروریخت
ویرانه دل ماست که باهرنگه یار
صدباربناگشت ودگربارفروریخت{-35-}
دیدگاه · 1392/06/3 - 02:54 ·
5
MahnaZ
Avazak_ir-Love10617.jpg MahnaZ
یادم باشد قبل از هر کار با به بزنم تا بعدا با بر نکوبم...
یادم باشد با کسی انقدر نشوم شاید روزی شود...

یادم باشد با کسی نکنم شاید روزی شود...
یادم باشد را ...

یادم باشد ارزش ندارد...
یادم باشد پشت سرم را نکنم...
یادم باشد کسی را از او نگیرم شاید چیزیست که ...
یادم باشد که ...

یادم باشد كه همه ارزشمند اند و همه می توانند و باشند...

یادم باشد ام و ...
MahnaZ
20298638685480618713.jpg MahnaZ
" ع ش ق "

واژه ی غریبیست ...

لحظه ای میسازد، لحظه ای !

لحظه ای ، لحظه ای

پر است از و ، و

و ، و ...

عجیب است و میکند!

،

باشی در تا

با

... ...
دیدگاه · 1392/05/27 - 15:47 ·
8
MahnaZ
en203wcp0k0eaxgzpc.jpg MahnaZ
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن



غرورش را نشنوی،



آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری،

می خواهم بدانم،

دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای

خوشبختی خودت دعا کنی؟
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 00:58 ·
5
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
همـیشه که نـباید زلزله بیاید

که ویرانی را ببـینی

همـین کـه تـنها شـدی ویـرانی.
دیدگاه · 1392/05/21 - 10:58 ·
2
...
...
نیماغم دل گوکه غریبانه بگرییم
سرپیش هم آریم ودودیوانه بگرییم
من ازدل این غاروتوازقله ی آن قاف
ازدل به هم افتیم وبه جانانه بگرییم
دودی ست دراین خانه که کوریم زدیدن
چشمی به کف آریم وبه این خانه بگرییم
آخرنه چراغیم که خندیم به ایوان
شمعیم که درگوشه کاشانه بگرییم
این شانه پریشان کن کاشانه ی دلهاست
یک شب به پریشانی ازاین شانه بگرییم
من نیزچوتوشاعرافسانه خویشم
بازآبه هم ای شاعرافسانه بگرییم
پیمان خط جام یکی جرعه به ماداد
کزدورحریفان دوسه پیمانه بگرییم
برگشتن ازآیین خرابات نه مردی ست
می٫مرده بیادرصف میخانه بگرییم
ازجوش وخروش خم وخمخانه خبرنیست
باجوش وخروش خم وخمخاه بگرییم
باوحشت دیوانه بخندیم ونهانی
درفاجعه ی حکمت فرزانه بگرییم
باچشم صدف خیزکه برگردن ایام
خرمهره ببینیم وبه دردانه بگرییم
آئین عروسی وچک وچانه زدن نیست
بستندهمه چشم وچک وچانه بگرییم
بلبل که نبودیم بخوانیم به گلزار
جغدی شده شبگیربه ویرانه بگرییم
پروانه نبودیم دراین مشعله باری
شمعی شده درماتم پروانه بگرییم
بیگانه کنددرغم ماخنده ولی ما
باچشم خودی درغم بیگانه بگرییم
بگذاربه هذیان توطفلانه بخندند
ماهم به تب طفل طبیبانه بگرییم
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/19 - 04:12 ·
3
KAMRAN
KAMRAN
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت

دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت


پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد

اما مرا به عمق درونم کشید و رفت


یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را

بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت


من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت

خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت


تا از خیال گنگ رهایی رها شوم

بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق

مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم

رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت


دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم

از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/18 - 02:20 در Art ·
7
...
...
خانه ات آبادکه ویرانم نمودی،غم آوارهای ریخته ام رامخور...تنهانیستم...هرشب اینجاجغدهارامیزبانی میکنم...
دیدگاه · 1392/05/12 - 16:28 توسط Mobile ·
6
Morteza
Morteza
"ع ش ق"


واژه ی غریبیست عشق...


لحظه ای آبادت میسازد، لحظه ای ویران!


لحظه ای پادشاهی، لحظه ای گدا


پر است از فراز و نشیب، دوری و نزدیکی


تضاد و تفاهم، شک و یقین...


عجیب قدرتمند است و جادو میکند!


خانه ات آباد، ویرانگر لحظه هایم


برقرار باشی در دلم تا همیشه


ای فاتح شبهای با تو بودنم


... ای عشق...
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 16:08 ·
6
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
دلم پرزغم ودرداست ای وای
هوای خانمان سرداست ای وای
پدررفت واز او جزقاب عکسی
نمانده ،در کنارم نیست ای وای


پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من

آنکه در زیر زمین داد سر و سامانت
کاش میخورد غم بی سر و سامانی من

گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
ای عجب بعد تو با کیست نگهبانی من

پدر بی تو چه سرد و بی ستاره است شبامون

تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانیم چوهست
نه در آن وقت که اقبال شکست
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:32 ·
2
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
--من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید فصل گل می گذرد هم نفسان بهر خدا بنشینید به باغی و مرا یاد کنید عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود بهر شاد باش قدومش همه فریاد کنید یاد از این مرغ گرفتارکنید ای مرغان چو تماشای گل و لاله و شمشاد کنید هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس برده در باغ و یاد منش آزاد کنید آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک فکر ویران شدن خانه صیاد کنید----------
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 11:17 ·
1
Mostafa
Mostafa
دود میخیزد ز خلوتگاه من

کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟

با درون سوخته دارم سخن

کی به پایان میرسد افسانه ام ؟
دیدگاه · 1392/05/10 - 13:42 ·
6
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
می گویند : سـاده نیست . . .

گذشتن از كسى كه گذشته هایت را ساخته و آینده ات را ویران كـرده ...!!!

امـا من گذشتم
دیدگاه · 1392/05/9 - 23:52 ·
1
صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ