یافتن پست: #سوگند

NEGAR
NEGAR
ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ ﻣﻬﺪﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﮕﻮ
ﻣﯿﮕﻪ:
ﻧﮕﺎﺭ
ﻻﻟﻪ
ﺳﻮﺩﻩ
ﺑﻬﻨﺎﺯ
ﺁﻧﺎﻫﯿﺘﺎ
ﻣﺮﺟﺎﻥ
ﺳﻮﮔﻨﺪ
ﻣﯿﮕﻢ ﺗﻮ ﻣﻬﺪﺗﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﺪ؟
ﻣﯿﮕﻪ ﺁﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎﺩﺍﺭﻡ!
... ادامه
MahnaZ
1289859747-93D_earth_sun.jpg MahnaZ
هنوز پیش تو آن قدر
که پاره پاره دلم را می بندم
به پای بلندت... و خوب می دانی
که روزگار مدیدی است من
از اینکه وقت کردن است، خوش حالم
از اینکه گوش به من می دهی، چه
برای من نه، ولی محض شاپرک هایی
که کودکانه ، ای خداوندم ‍!
کمی از آن ابرهای سرسنگین!
کمی ببار که ها ببینندم
به پاس مقدم دوباره می شکفم...
و باز عزیز و دلبندم
برای صبح سلامت می خوانند ...
قسم به تو و بغض هایم سوگند!
فقط به خاطر های بی خانه است
که از و و دل کندم
فقط برای کودکان پروانه
تو را به زحمت این افکندم
جواب مرا می دهی و می دانی
هنوز پیش و آبرومندم...
MahnaZ
65xy7hcnwqnr3bh1diee_27015.jpg MahnaZ
...
که آدمی عصاره وجود اوست، دل ها را از یاد نبریم.
که را فراموش نکنیم و آنانکه دوستمان دارند را از نبریم.
که سوگند را نام تو نسازیم.
که به کردن دیگری عادت نکنیم.
... ادامه
Mostafa
Mostafa
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم ...
گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی

و گلِ وصل بـچیـنی
... ادامه
...
...
shaghayegh
وبقول سهراب
””تاشفایق هست زندگی بایدکرد””
وبقول نیما
””تورامن چشم درراهم شباهنگام””
شقایق رفت
زندگی هم جاریست
واوراچشم درراهم
هرشباهنگام
بسان انتظارتلخ نیما
که شاید
چینی تنهاییم را
شبی توبشکنی
بانوی زیبا
””شقایق آبجی گلم جات خیلی خالیه””
هرجاهستی شادباشی وعاشق
””بخداسوگندکه شادبودن توآرزوی منست””
دوستدارتو:
نیماراد
دیدگاه · 1392/07/12 - 20:49 ·
5
MahnaZ
65xy7hcnwqnr3bh1diee_27015.jpg MahnaZ
اعوذ بالله من نفسی
بر از شر خودم

ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ

"ن، سوگند به ،
و آنچه را با مي‏نويسند"

رب اشرح لى صدرى
سينه مرا
و يسر لى امرى
و را به من كن
و احلل عقده من لسانى
و از زبانم كن
يفقهوا قولى
تا را بفهمند...

روز همگی بخیر...{-142-}{-162-}
...
...
نمیدانم پس ازمرگم
که آیدبرمزارمن
که بنشیندبه سوگ من
سیه چشمی
سیه برتن کندیانه؟
ولی سوگند
توراسوگند!
به جان دلبرت سوگند!
مراهم یادکن آنشب
که من درزیرخاک سرد
تنهای تنهایم..
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/8 - 17:29 ·
4
MahnaZ
khoda.jpg MahnaZ
... ادامه
Mostafa
Mostafa
...
ستاره هاهیچگاه ازخاطرآسمان نمیروندبگذار دل من آسمان باشدویادتوستاره...
تولدت مبارك {-107-}{-107-}{-107-}
{-241-}
...
...
التماست میکنم...
قسمت میدهم...
به دست وپایت می افتم...
توراسوگند
به کتاب آسمانی
””قرآن””
توراسوگند:
به مقدسات
تورابه دین
به پیغمبر
مرو...
مرو...
مرو٫
مراتنهامگذار...
من ازظلمت بی توبودن میترسم...
دستم رارهامکن..
من اینجاکسی رانمیشناسم..
اینجاهمه بامن غریبه اند...
اینجاکسی من رابه نام هم نمی شناسد...
مرو...
مرو...
توراسوگند:
به عشقمان
مرو...
توراسوگند:
به اشکهایم
توراسوگند...
توراسوگند...
چه بیهوده سوگندیادمیکنم..
چه بیهوده تورامیخوانم...
چه بیهوده...
آری!
چه بیهوده...
بااینکه میدانم
رفتنی رفتنی ست...
وآنکه باید میماند...
ولی دلم
دلم
این حرفهاسرش نمیشود...
دلم
راستی دلم راچه کنم بی تو...
دلم...
التماس میکنم
بخاطردلم هم که شده
بمان...
ببین
دلم
چه دل دل میکندبی تو...
مرو...
مرو...
شعراز:نیماراد
... ادامه
صوفياجون
24462-b.jpg صوفياجون
...
...
بیصدادرخودشکستم عمری ازهجران تو
کنج عزلت گشت نصیبم آخرازهجران تو
گفته بودی گرکه شیدای منی سوگندبخور
بیوفاصدبارخوردم من که سوگندجان تو
شعراز:نیماراد{-35-}
مائده
مائده
در پشت سکوت
شاید هم در پناهش
و نگاه تلخ تو
شاید هم در پناهش
باتو..شاید هم در پناه تو
دم با تو خرج میکنم
میگذرد و میگذردو در شاهد شب
و سوگندی غریبانه به ماه
من را هدیه میکنم به غریزه ات
آن دم ، دردَم... بی فوت وقت می پذیری
بی چرا
بی شک
بی چون.بی زیرا
رخوت هذیان هایت در تنم می پیچد
و دردم،در دَم در ناله ای گم میشود!
صدای گرمت
نوای رحمی که به من داری
و تلاطم نبض های داغت
همه و همه دردم را مسکوت میکند
شب است.. شاهد ما
ودر ناله ی جیرجیرک ها
بی شک و بی چرا
با خود میگویم
تو عاشق ترینی اما
بی شک کذب محض است
صبح میشود وباز اغاز بازنگری لحظات قبل تر از شب
هذیان نمیگویی
شاهدی نیست
پر از شک وچرا
پر از خالی.
اما بازمیگویم تو عاشق ترینی
درپناه بی پناهی ها
هر لحظه ذکر زبانم دوستت دارم جاری میکنم
تا باورکنی...
اما...من...باور نمیکنم
و دوستت دارم
من ِ بی منم را پیش تو امانت میدهم
تا در بی قراری فردا
بی پناهی ها
زیر سلطه ی جمع من و تو
فردا روزی
در صبحِ خود صبح
بی غریزه
نه به یاد قبل تراز شب
جان نثار که نه
یک محبت بی غریزه نثارم کنی
یک بوسه ی بی هوس
یک بوسه ی بی هویت
تا باشد صبحی بی هیچ شبی
شک طلب نکنی
... ادامه
دیدگاه · 1392/06/1 - 00:40 ·
8
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
مردم همه

تو را به خدا

سوگند میدهند

اما برای من

تو ان همیشه ای

که خدا را به تو

سوگند میدهم!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/19 - 14:46 ·
7
...
...
برمستی من حدسزاوارزدند...
باشک ویقین تهمت بسیارزدند...
حلاج شدم ولی به کفرم سوگند...
دلتنگ توبودم که مرادارزدند...{-38-}{-60-}
{-38-}{-60-}
دیدگاه · 1392/05/19 - 02:48 ·
3
Mohammad
www.Mobfa.Org_V9jmrIqntsQgYFuhuZNS.jpg Mohammad
یا رب دل مرده ی مرا احیا کن / بر روی گدای نیمه شب در وا کن
سوگند به قطره قطره ی خون علی(ع) / پرونده ی اعمال مرا امضا کن .
شهادت شفیع شیعیان و مولای متقیان، علی علیه السلام تسلیت باد...
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/8 - 17:22 در حسینیه ·
9
شهرزاد
شهرزاد
نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها
MahnaZ
MahnaZ
داستان بیمارستان و عشق
شهرزاد
شهرزاد
برایت چه بخوانم؟

شعر؟یا سوگند نامه؟

از چه بگویم؟

از چینِ صورتم؟

یا از دفترِ رویِ طاقچه که با جامه ی غبار جلد شده؟

از جهانبینی که عینک به چشم می زند؟

یا از ایدئولوژیم ام که دچار دگردیسی شده؟

از پزشک سوگند خورده ای که بدون تایید فیش بانکی جراحی نمیکند؟

یا از معلمی که فقط در کلاس خصوصی تدریس می کند؟

برایت از کدام بگویم؟

بگو کدام؟

Mostafa
Mostafa
نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه کلامم
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم

نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم

نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم

این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم...

گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی، در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....

مولانا
... ادامه
Mostafa
Mostafa
نه مرادم نه مریدم
نه پیامم نه کلامم
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم

نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم

نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم

این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم...

گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی

تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی، در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....

مولانا
... ادامه
Mostafa
Mostafa
خداوندا به پیمان مقدس دوستی سوگند ، بهترین درودهایم نثار آنانی باد که کاستی هایم را می بینند و باز دوستم دارند . خدایا به خاطر همه چیز ممنونم
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/17 - 23:54 ·
6
عسل
عسل
به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی و ثانیه ای دلم بند نشد

لب تو میوه ممنوعه ولی لبهایم

هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

به چراغی همه جا گشتم در شهر

هیچکس اینجا به مانند تو نشد
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/28 - 00:31 ·
5
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ